از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند

از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند

می روی گاهی زیادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند

تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند

تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند

یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند

چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند

سید هوشنگ موسوی
دیدگاه ها (۷)

بیا متفاوت باشیمهمسفر! در این راه طولانی، که ما بی‌خبریم و چ...

هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..هنوز هم در...

تا تو نگاه میکنی شعروترانه میشوماز دل خاک سرزنم سبزوجوانه می...

ماه در روی کسی غیر تو دیدن ممنوعناز چشم کسی جز تو خریدن ممنو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط