خونه یکی از دخترهای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من کمد باربی ...

ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺑﺎﺭﺑﯽ ﺭﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ، ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ.
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﺵ 90 ﺩﺭﺟﻪ ﮐﺞ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﯼ ﻇﺮﯾﻔﯽ ﺩﺍﺷﺖ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﻭ ﻇﺮﯾﻒ ‏(ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻮﭼﯿﮏ، ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ) ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﻮﺩ .

خونه یکی از دخترهای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من، کمد باربی هاشو بهم نشون داد....

ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ می رفت، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ...

عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید ...

ﺍﻭﻥ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﺭﺑﯽ ﻣﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻗﺎﻃﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ می شد و می گفت: ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ نمی تونه ﺑﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ...
ﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻭ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﯾﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺩﻭﺧﺖ ﺑﺎ ﻣﻘﻨﻌﻪ

ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻓﮑﺮ می کرﺩﻡ ﭼﻘﺪ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﺯﯾﻪ

ﻧﺎﺧﻨﺎﺷﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﻻﮐﺎﺷﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﻓﺘﻢ
ﻣﺚ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺵ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻫﻢ می رﻓﺖ ...

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺬﺍﺷﺖ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﺑﯽ ﺑﺸﻢ ﭼﻮﻥ
ﺑﺎﺭﺑﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺷﺪ ...


ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻣﻮﻣﻦ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ می کند.

خاطرات دختر شهید تهرانی مقدم(پدر موشکی ایران)


پ.ن: با تشکر از دوست خوبم مسافرعزیز که این متن رو برام کامنت کردند
#مد_لباس
#شهید_تهرانی_مقدم
#باربی
#کودکان
دیدگاه ها (۹)

نشانه ظهور ما نشانه های ظهور داریم ولی شرط ظهور فقط یکی اس...

,یاعلی(ع)ﺭﻭﺯﯼﻣﺮﺩﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻪ ﺣَﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴ...

کاش می شد به همان حال و هوا برگردیم بـه زمــیــن و بــه زمــ...

همه این سالها ، به من میگفتند پدر از ما دور است… میگفتند به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط