افسانه های کره ایی قورباغهی سبز داستان های کهن کره ایی
عنوان: قورباغهي سبز
در زمانهاي قديم قورباغهي سبزي با مادرش زندگي ميكرد كه او هرگز آنچه مادرش به او ميگفت
را انجام نميداد. اگر مادرش به او ميگفت كه به سمت شرق برود، او به سمت غرب ميرفت. اگر مادرش
از او ميخواست كه بالاي كوه برود، او به سمت پايين رودخانه ميدويد. او هرگز در هيچ موردي از
مادرش اطاعت نميكرد. سرانجام مادرش پير شد، اما همچنان نسبت به آيندهي پسرش نگران بود. تا اينكه
مادر مريض شد و اينطور تشخيص داده شد كه در شُرف مرگ بود. از اينرو پسرش را صدا زد تا
پسر عزيزم، من دارم ميميرم. وقتي مردم منو روي كوه دفن نكن. ميشنوي » : نزديكش بيايد و به او گفت
اما منظور مادر اين بود كه ميخواست روي كوه دفن «. چي ميگم؟ ميخوام نزديك رودخونه دفن بِشم
شود. از آنجايي او بهخوبي ميدانست كه پسرش خلاف آنچه را كه او ميگويد انجام خواهد داد. خيلي
زود مادر مرد. قورباغهي سبز خيلي ناراحت بود و بسيار گريه كرد.
او از تمام كارهاي اشتباهي كه در گذشته انجام داده بود پشيمان بود و تصميم گرفت آنچه را كه مادرش
به او گفته بود انجام دهد. او مادرش را نزديك رودخانه دفن كرد و هر وقت باران ميآمد پسر نگران بود
كه مبادا قبر مادرش شسته شود. او هر روز مينشست و با صداي غصهدار براي مادرش گريه ميكرد و
تا به امروز هر وقت كه هوا باراني است، قورباغهي سبز ووآق ووآق ميكند.
داستان های جالب کهن کره ایی. هرشب دو تا سه تا داستان میزاریم هر روز کره ایی چینی هیولا چیزای جالب
اگه دوست داشتین نظر یادتون نره.
#داستان
#News #عکس_نوشته_عاشقانه #CLIP #BEAUTIFUL #طنز #خاص #زیبا #جذاب #VIDEO #نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته
در زمانهاي قديم قورباغهي سبزي با مادرش زندگي ميكرد كه او هرگز آنچه مادرش به او ميگفت
را انجام نميداد. اگر مادرش به او ميگفت كه به سمت شرق برود، او به سمت غرب ميرفت. اگر مادرش
از او ميخواست كه بالاي كوه برود، او به سمت پايين رودخانه ميدويد. او هرگز در هيچ موردي از
مادرش اطاعت نميكرد. سرانجام مادرش پير شد، اما همچنان نسبت به آيندهي پسرش نگران بود. تا اينكه
مادر مريض شد و اينطور تشخيص داده شد كه در شُرف مرگ بود. از اينرو پسرش را صدا زد تا
پسر عزيزم، من دارم ميميرم. وقتي مردم منو روي كوه دفن نكن. ميشنوي » : نزديكش بيايد و به او گفت
اما منظور مادر اين بود كه ميخواست روي كوه دفن «. چي ميگم؟ ميخوام نزديك رودخونه دفن بِشم
شود. از آنجايي او بهخوبي ميدانست كه پسرش خلاف آنچه را كه او ميگويد انجام خواهد داد. خيلي
زود مادر مرد. قورباغهي سبز خيلي ناراحت بود و بسيار گريه كرد.
او از تمام كارهاي اشتباهي كه در گذشته انجام داده بود پشيمان بود و تصميم گرفت آنچه را كه مادرش
به او گفته بود انجام دهد. او مادرش را نزديك رودخانه دفن كرد و هر وقت باران ميآمد پسر نگران بود
كه مبادا قبر مادرش شسته شود. او هر روز مينشست و با صداي غصهدار براي مادرش گريه ميكرد و
تا به امروز هر وقت كه هوا باراني است، قورباغهي سبز ووآق ووآق ميكند.
داستان های جالب کهن کره ایی. هرشب دو تا سه تا داستان میزاریم هر روز کره ایی چینی هیولا چیزای جالب
اگه دوست داشتین نظر یادتون نره.
#داستان
#News #عکس_نوشته_عاشقانه #CLIP #BEAUTIFUL #طنز #خاص #زیبا #جذاب #VIDEO #نوشته_عاشقانه #عکس_نوشته
۲.۹k
۰۵ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.