یک نفرگوشه ی محراب دلم زندانی ست

یک نفرگوشه ی محرابِ دلم زندانی ست
به خیالش که درآن جا خبر از مهمانی ست

دُزد ِناشی ست به کاهی ، دلِ خود خوش کرده
بینوا هیچ نداند که خودش قربانی ست

گفتمش ؛ دست بکش ازمن ، برو
ظاهرم گرچه خوشست ، باطنِ من بارانی ست

حرف هایم ، همه راسهل گرفت ونَشِنید
باخودش گفته که این شب زده رادرمانی ست

من به صدگونه زبان گفتمش ای دیوانه
فکر کردی که مُداوا به همین آسانی ست؟

خنده زد برمن و بر کُنجِ دلم تکیه نمود
گفت آخر شبِ یلدایِ تو را پایانی ست
دیدگاه ها (۳)

....

...

این تصویر متحر ک استیک عاشقانۀ آراممگذار که عشق، به عادت دوس...

برای خودت یک دایره اعتماد درست کن. آنهایی را که مهم هستند را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط