دلی را ب دریا می زد

دلی را ب دریا می زد
که دلبسته بود
چشمانی را خیره به ساحل می کرد
که دلتنگی در آن موج می زد
بغض نمناکِ ترک خورده اش
هم صدای ناله سنگ ها بود
گیسو به بادهایش می سپرد
تا خود و خاطراتش را
آرام آرام هم آغوش اعماق کند
بلکه اینها راه نجاتی برای درد های بیکرانش باشد
اما نمی دانست که ماهی هم باشی
گاهی بی رحمانه در آب می میری...

#محمود_بیکی
دیدگاه ها (۱)

چه سـر به راه اسـتیادت را می گویم، از گوشه ے دلم جـم نمـی خـ...

- دلم بهانه یِ تو را دارد !آن هم حالا عصرِ جمعهکدام شعرِ کو...

‌‌‌‌یک نفر مثل شبح همیشه دنبال من استرگزنست و رگ خواب من بر ...

چشم های تو تنها آینه ایست؛که مرا به خودمزیبا نشان می دهد؛آدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط