پارت۲۲ فکر کنم😂😅💔
پارت۲۲ فکر کنم😂😅💔
ویو یوکی
از خواب بیدار شدم و آماده شدم که برم پیش مامان و بابا......
باورش سخته که مردن...
الان وارث شرکت منم...
برام سخته من با این سن کم بشم مدیر عامل شرکت؟
وقتی رسیدم دیدم که مایکی و اما هم اونجان
یوکی:اوهایووووو مایکی و اما*لبخند
مایکی:اوهایو دورایاکی کوچولو
اما:اوهایووووو کی میای بریم خرید؟
یوکی: آره بریم ولی شما اینجا چیکار میکنید؟
مایکی:ام....
اومدم به مامان و بابات بگم که همیشه حواسم بهت هست و دوست دارم
یوکی:*سرخ
اما:هعیببب....کی میشه منو دراکن هم اینطوری باشیم
یوکی:تا فردا برات اوکی موکونم👍
مایکی:دورایاکی میخواممممم
یوکی: بیا برات درست کردم میخواستم برات بيارم خونه
مایکی:عرررررررر مرسیییییییی کییییییی *و لبشو بوس کرد🗿چه چصمانتیک
یوکی:خواهش *سرخ
اما:باید عادت کنی نمیشه که همش سرخ و سفید بشی
یوکی:اول خودت جلوی دراکن این طور نشو بعد به من بگو
اما:*سرخ
یوکی: اسمشم میاد سرخ میشی=-=
مایکی:*درحال کوفت کردن دورایاکی
یوکی: برم نوشیدنی بگیرم بیام...
مایکی هنوز به بچه ها نگفتی باهمیم؟
مایکی دورایاکیش میپره تو گلوش
مایکی:ن..ه*سرفه
یوکی:خوبی؟ بیا آب بخور
ویو نویسنده
کازوتورا: اینا همش تقصیر مایکیه
نویسنده:تو کجا اومدی کیشته برو بزار کارمو بکنم🗿
ادمه....
یوکی بعد از اینکه دید مایکی خوبه رفت نوشیدنی گرفت وقتی داشت برمیگشت کیساکی جان با هانما جان اومدن و زدن تو سر بنده خدا ولی یوکی با دستش سرشو گرفت تا آسیب جدی نبینه......
هاهاهاهاها بد جا تموم کردم😂💔
ویو یوکی
از خواب بیدار شدم و آماده شدم که برم پیش مامان و بابا......
باورش سخته که مردن...
الان وارث شرکت منم...
برام سخته من با این سن کم بشم مدیر عامل شرکت؟
وقتی رسیدم دیدم که مایکی و اما هم اونجان
یوکی:اوهایووووو مایکی و اما*لبخند
مایکی:اوهایو دورایاکی کوچولو
اما:اوهایووووو کی میای بریم خرید؟
یوکی: آره بریم ولی شما اینجا چیکار میکنید؟
مایکی:ام....
اومدم به مامان و بابات بگم که همیشه حواسم بهت هست و دوست دارم
یوکی:*سرخ
اما:هعیببب....کی میشه منو دراکن هم اینطوری باشیم
یوکی:تا فردا برات اوکی موکونم👍
مایکی:دورایاکی میخواممممم
یوکی: بیا برات درست کردم میخواستم برات بيارم خونه
مایکی:عرررررررر مرسیییییییی کییییییی *و لبشو بوس کرد🗿چه چصمانتیک
یوکی:خواهش *سرخ
اما:باید عادت کنی نمیشه که همش سرخ و سفید بشی
یوکی:اول خودت جلوی دراکن این طور نشو بعد به من بگو
اما:*سرخ
یوکی: اسمشم میاد سرخ میشی=-=
مایکی:*درحال کوفت کردن دورایاکی
یوکی: برم نوشیدنی بگیرم بیام...
مایکی هنوز به بچه ها نگفتی باهمیم؟
مایکی دورایاکیش میپره تو گلوش
مایکی:ن..ه*سرفه
یوکی:خوبی؟ بیا آب بخور
ویو نویسنده
کازوتورا: اینا همش تقصیر مایکیه
نویسنده:تو کجا اومدی کیشته برو بزار کارمو بکنم🗿
ادمه....
یوکی بعد از اینکه دید مایکی خوبه رفت نوشیدنی گرفت وقتی داشت برمیگشت کیساکی جان با هانما جان اومدن و زدن تو سر بنده خدا ولی یوکی با دستش سرشو گرفت تا آسیب جدی نبینه......
هاهاهاهاها بد جا تموم کردم😂💔
۱.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.