در بازی زندگی یاد میگیری

در بازی زندگی یاد میگیری
اعتماد به حرفای قشنگ بدون پشتوانه
مثل آویختن به طنابی پوسیده‌ست...
یاد میگیری نزدیکترین ها به تو گاهی میتوانند دورترین ها باشند...
یاد میگیری؛
انقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی...
تا بتوانی یک روزی، تمام خودت را بغل کنی و بروی...
و در جایی که شنیده و فهمیده نشوی نمانی....
یاد میگیری؛
دیوار خوب است
و سایه درخت مطلوب است...

اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست...
دیدگاه ها (۳)

دلم برایِ آدم هایِ مهربان ، می گیرد .آدم هایِ اصیلی که برایِ...

گاهی زیاد بودن،به زیادی بودن تبدیل میشود،اندازه ی بودن هایما...

ڪاش می‌توانستممرزهاے دلتنڪَی رابا بوسہ پشت سر بڪَذارمو در سر...

چشم ها را می توانبست و ... ندیدیا نخواست ...یا نگفت ...چه کن...

در بازی زندگی یاد می گیری:اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط