من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم

من چنان محـو سخن گفتن گرمت بودم
که تـو از هر چه که دم میـزدی
آن دم خوش بود...💖 💖 💖 ✅
دیدگاه ها (۴)

دنیا همه شعر است به چشمم، اماشعری که تکان داد مرا «چشم تو» ب...

عشق یعنے توبخندے ومن از داشتنتعطشم بیشتر از لحظه ےاول بشود.....

من کودکِ عشق توأم ...و در آغوشِ شیرین تو ؛بـُزرگ مےشوَم !!.....

تو #زمستان‌ ها را بیشتر دوست داری؛به خاطر #شب‌های طولانی‌اش ...

تو شاید ًمن ولی از یاد تو غفلت نمی‌کردم برای دوستی با غیر تو...

خوش آمدی! بنشین! که چایِ تازه دم دارم...آه ای خیالِ دلنشین! ...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط