اشک هاشمی به خاطر دخالت همسرش در امور کشور
اشک هاشمی بهخاطر دخالت همسرش در امور کشور
واکنش تند استاد پرورش به سفارش "عفت مرعشی"
گفتوگوی تسنیم با دختر محروم پرورش :
پدرم همان سالهای ابتدایی دهه 70 نیز با موضعگیری از سوی خاندان هاشمی روبهرو شد و در واقع جنگی را علیه ایشان راهاندازی کردند.
پدر میگفتند در محفلی حضور داشتیم که رهبر انقلاب وارد شدند، همه از جا بلند شده و ایستادند به جز هاشمی و همان جا ذهنیت بدی نسبت به او پیدا کردم و معتقد بودم فتنه از همین جا شکل گرفت.
روزی خانم عفت مرعشی با پدر تماس گرفته و گفتهاند که آقای پرورش من را شناختی؟! پدر گفته بودند بله شما خانم هاشمی هستی. او گفته بود میخواهم یکی از اقوام ما را که در آموزش و پرورش کرمان است، به تهران منتقل کنی و باید این کار را انجام بدهی؛پدر گفته بودند "بایدی" در این مورد وجود ندارد و اگر ایشان صلاحیت و شرایط لازم را داشته باشند منتقل میشوند وگرنه این اتفاق نمیافتد.
او از رفتار پدرم ناراحت میشود و میگوید شناختی من چه کسی هستم؟! پدر گفتهاند بله شناختم...! شما بهتر است به جای دخالتکردن در این امور به خانهداری بپردازید. خانم هاشمی هم از این موضوع ناراحت میشود. چند روز بعد پدرم آقای هاشمی را میبیند و گله میکند که نباید اجازه بدهید همسرتان در این امور دخالت کند؛ خانم خانهدار نباید در امور کشوری دخالت کند، پدر میگفتند بعد از این حرف آقای هاشمی سرش را پایین انداخت و حتی اشک در چشمانش جمع شد و گفت دعا کنید.
______________________________________
واکنش تند استاد پرورش به سفارش "عفت مرعشی"
گفتوگوی تسنیم با دختر محروم پرورش :
پدرم همان سالهای ابتدایی دهه 70 نیز با موضعگیری از سوی خاندان هاشمی روبهرو شد و در واقع جنگی را علیه ایشان راهاندازی کردند.
پدر میگفتند در محفلی حضور داشتیم که رهبر انقلاب وارد شدند، همه از جا بلند شده و ایستادند به جز هاشمی و همان جا ذهنیت بدی نسبت به او پیدا کردم و معتقد بودم فتنه از همین جا شکل گرفت.
روزی خانم عفت مرعشی با پدر تماس گرفته و گفتهاند که آقای پرورش من را شناختی؟! پدر گفته بودند بله شما خانم هاشمی هستی. او گفته بود میخواهم یکی از اقوام ما را که در آموزش و پرورش کرمان است، به تهران منتقل کنی و باید این کار را انجام بدهی؛پدر گفته بودند "بایدی" در این مورد وجود ندارد و اگر ایشان صلاحیت و شرایط لازم را داشته باشند منتقل میشوند وگرنه این اتفاق نمیافتد.
او از رفتار پدرم ناراحت میشود و میگوید شناختی من چه کسی هستم؟! پدر گفتهاند بله شناختم...! شما بهتر است به جای دخالتکردن در این امور به خانهداری بپردازید. خانم هاشمی هم از این موضوع ناراحت میشود. چند روز بعد پدرم آقای هاشمی را میبیند و گله میکند که نباید اجازه بدهید همسرتان در این امور دخالت کند؛ خانم خانهدار نباید در امور کشوری دخالت کند، پدر میگفتند بعد از این حرف آقای هاشمی سرش را پایین انداخت و حتی اشک در چشمانش جمع شد و گفت دعا کنید.
______________________________________
۴۷۵
۰۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.