رازخنده شید داخل قبر
رازخنده شھید داخل قبر
توفیقے بود و عید نوروزے در جبھہ بودیم شنیدیم ڪہ پدر دوشهیدوقتی شهید دومش را داخل قبر میگذارند شھید خندیده بود تلفن ڪردیم وملاقاتے با پدر دوشهید تنظیم ڪردیم ماجرا را جویا شدیم گفت بلہ پسردومم چھار سال درجبهه بوده مرتب جزو نیروهای خاڪے آبی رزمنده وغواص و باچہ حالے و چہ عرفانی وچقدر خالص وخوب بعد درجزیره فاو وعملیات والفجر8 شھید می شود واین هم عڪس شهادتش است. درمدت زمان شهادت تادفن او را بہ سردخانہ بردنداین هم عڪسش است چند تا ازعڪس هایش را نشان داداما همین ڪہ او راداخل قبرش گذاشتیم خندید بہ عڪس داخل قبرڪہ نگاه ڪردیم دیدیم ڪہ می خندد گفتیم چه ڪسانی دیدند؟گفت همہ مردم دیدند وارسے ڪردیم و دیدیم بله این مسئله در منطقه شیوع پیدا ڪرده این شھید را درقبرڪہ گذاشتندخندیده است بہ طوری ڪہ شڪ ڪردند شایدزنده است اما چرا خندید ما نمی دانیم؟از روز شهادت تا روز دفن روزها طول ڪشید و درمراحل مختلف بیمارستان و سردخانه و در فاو و در همہ مراحل چهره ساده اے داشته اما داخل قبر می خندد من خیلے فڪر ڪردم وعڪس ها راگرفتم پهلوے هم گذاشتم براستی می خندد نه اینڪہ شاد است چون یڪ وقتی قیافه عبوس است وفقط لب بہ سمتے میرود ولی یڪ زمان آثار خنده زیرپوست زیرچشم و ڪل صورت دیده می شودما دیدیم مردم دیدند عڪس هم گواهے میدهد خانہ شهیدرفتیم و وصیت نامه اش راخواندیم دیدیم عجب وصیتنامہ اےداردگفتیم دیگر چیز دیگرے ندارد؟گفتندیڪ ڪتابے دارد وگاهے هم شعر می گفتہ و مناجات میڪرده است دفتر مناجاتش راطلب ڪردیم دفتر مناجاتش را آوردند وخواندیم متوجه شدیم یڪے ازجملاتش این است خدایامرا طوری ڪن ڪه وقتی سرم را بہ لحد می گذارم بخندم اینجا بود ڪہ من تمام پیچ و مهره هاے بدنم ازهم بازشدهر ڪارے ڪردم خودم رانگه دارم نشد جوان بیست سالہ چگونہ توانستہ بہ چنین مقامے برسد
📚 خنده و گریہ در آثار استاد قرائتی
توفیقے بود و عید نوروزے در جبھہ بودیم شنیدیم ڪہ پدر دوشهیدوقتی شهید دومش را داخل قبر میگذارند شھید خندیده بود تلفن ڪردیم وملاقاتے با پدر دوشهید تنظیم ڪردیم ماجرا را جویا شدیم گفت بلہ پسردومم چھار سال درجبهه بوده مرتب جزو نیروهای خاڪے آبی رزمنده وغواص و باچہ حالے و چہ عرفانی وچقدر خالص وخوب بعد درجزیره فاو وعملیات والفجر8 شھید می شود واین هم عڪس شهادتش است. درمدت زمان شهادت تادفن او را بہ سردخانہ بردنداین هم عڪسش است چند تا ازعڪس هایش را نشان داداما همین ڪہ او راداخل قبرش گذاشتیم خندید بہ عڪس داخل قبرڪہ نگاه ڪردیم دیدیم ڪہ می خندد گفتیم چه ڪسانی دیدند؟گفت همہ مردم دیدند وارسے ڪردیم و دیدیم بله این مسئله در منطقه شیوع پیدا ڪرده این شھید را درقبرڪہ گذاشتندخندیده است بہ طوری ڪہ شڪ ڪردند شایدزنده است اما چرا خندید ما نمی دانیم؟از روز شهادت تا روز دفن روزها طول ڪشید و درمراحل مختلف بیمارستان و سردخانه و در فاو و در همہ مراحل چهره ساده اے داشته اما داخل قبر می خندد من خیلے فڪر ڪردم وعڪس ها راگرفتم پهلوے هم گذاشتم براستی می خندد نه اینڪہ شاد است چون یڪ وقتی قیافه عبوس است وفقط لب بہ سمتے میرود ولی یڪ زمان آثار خنده زیرپوست زیرچشم و ڪل صورت دیده می شودما دیدیم مردم دیدند عڪس هم گواهے میدهد خانہ شهیدرفتیم و وصیت نامه اش راخواندیم دیدیم عجب وصیتنامہ اےداردگفتیم دیگر چیز دیگرے ندارد؟گفتندیڪ ڪتابے دارد وگاهے هم شعر می گفتہ و مناجات میڪرده است دفتر مناجاتش راطلب ڪردیم دفتر مناجاتش را آوردند وخواندیم متوجه شدیم یڪے ازجملاتش این است خدایامرا طوری ڪن ڪه وقتی سرم را بہ لحد می گذارم بخندم اینجا بود ڪہ من تمام پیچ و مهره هاے بدنم ازهم بازشدهر ڪارے ڪردم خودم رانگه دارم نشد جوان بیست سالہ چگونہ توانستہ بہ چنین مقامے برسد
📚 خنده و گریہ در آثار استاد قرائتی
- ۲.۵k
- ۱۹ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط