رمان دنیای من

#رمان #دنیای_من
پارت پنجاهم:
با ذوق منتظر نشستن هواپیما بودم
وای هنوز باورم نمیشد


نیم ساعت منتظر موندیم تا از دور خانوادشون پدیدار شد
نگاهی بهش کردم
وای چ لاغر شدع قربونش برم
با دو پریدم سمتش
فوری سلامی ب بقیع کردم و پریدم بغلش
_ای من دورت بگردم چ لاغر شدی الهی بمیرم برات وای دلم برات تنگ شدع بود
با همون لبخند زیباش ک همیشع چهرشو گرفتع بود جوابم داد
ارشین_خدانکنه دیوونع چی میگی اخع؟
_وای خیل.....
ارشام_به به دنیا خانم اون خاهر مارو ولش کن ماهم هستیما
نگاهی بهش کردم
_لابدتوقع داری بپرم بغلت ماچت کنم قربون صدقت برم ؟
ارشام شیطون چشمکی زد
ارشام_بدم نمیاد
_پرو
ارشام لبخند ملیحی زد
ارشام_بزرگ شی خانم شدی احساس کنم عقلتم دارع کامل میشع
-اما قربوند برم تو ک هرچی بزرگ و اقا میشی عقلت کوچیکتر میشع
ارشام_خخخخ
_زهر مار سن دوتا خر داری ٢٢ سالتع عقلت ع ی بچع ٢ سالم کمترع
ارشام_دنیا خانم بزار برسیم
_خا دیع رسیدی نیگا کن ایرانی
بدم دستم و بالا بردم و چرخیدم
_دیدی؟
خندید و چیزی نگفت
نمیدونم ولی دیع کمتر از قبل بحث میکرد
_دلم واست تنگ شدع بود
با حرفی ک زدم فوری زدم تو دهنم
ای خاک توسرت دنیا
حالا باس بلند بگی خاک تو سر؟
چشاش شیطون شد
ای دنیا بزار برسع بعد اتو بدع دستش دیوونع
ارشام_بگو دیع بگو عاشقم شدع بودی بزار دستت بینم چند بار از دوری من زدی
دستمو گرفت و استینام و کشید بالا
چنان جدی گفت خودمم نگاهی ب دستم کردم بینم زدم یا ن
_ارشام
سرشو اورد بالا
ارشام_جانم؟
وووی جونت بی بلا گل پسر
_مرض جونم چیع نامحرمی بگو بلع
چشاش گرد شد
ارشام_همع منتظر ی کلمع جونمن ایشون میگن بگو بعلع خدا شفاد دع حالا چیکارم داری؟
_چرا خدا تو رو شفا نمیدع؟
ارشام_چون نظم و ترتیب و صف خیلی براش مهمع
نفهمیدم چی گفت
_هن؟
ارشام_و تا وقتی شوما شفا پیدا نکردی ب من ک نمیرسع
من فک کردم ادم شدع
این گور خر ک بدتر شدع
_اصن بز....
ارتان مثل پارازیت پرید وسط
ارتان_واییییی بستع باز شما دوتا بهم رسیدین مثل سگ و گربع
_گفتع باشما(ب خودم اشارع کردم)من گربم نازو ملوشو خوشگلم اما این(ب ارشام اشارع کردم)سگع هارو وحشیو زشت
لب و لوچش اویزون شد
ارشام_من زشتم؟
لبخندی زدم
_ن شوخیدم من خدایی پسر ب خوشگلی تو ندیدع بودم
یکم ک فک کردم بینم چی گفتم
چنان زدم پس کلع خودم ک س متر ب جلو پرت شد
اینم اتو و سوتی دوم
یعنی خاکان عالم بر سرم
.....
نظر بدین فداتون❤