روز چهارم چله به نیابت از شهید محسن فخری زاده

یکبار همین که خواستم چای را دور بگردانم ، محسن سینی را از دستم گرفت و طوری که شوخی و جدی اش را نمیشد فهمید ، گفت : بار آخرت باشه‌ ها ! لبخندی زدم و گفتم : غریبه که نیستن ، عروسا و بچه‌هامون هستند . با همان لحن گفت : نه ، تو نباید خم بشی و چایی بگیری جلوی بچه‌ها . عروسهایش را خیلی دوست داشت ؛ می‌گفت جای دختر های نداشته‌ ما هستند ، آنها هم علاقه عجیبی به محسن داشتند .
راوی : همسر شهید
دیدگاه ها (۲)

روز پنجم چله به نیابت از شهیده فائزه رحیمی

🔴 ضد حمله گسترده ارتش سوریه علیه تروریستهای تکفیری با پشتیبا...

خبر فوری 🪀❌متاسفانه با خبر شدیم ...انتصاب پسر و داماد آقای پ...

۷ آذر ، چهارمین سالروز شهادت فخر علمی ایران زمین ، دکتر محسن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط