خاطره ای از شهید احمد علی نیری
خاطره ای از شهید احمد علی نیری
جلسه امتحان یا نماز اول وقت ؟!
احمد به شدت مراقب نماز اول وقت ش بود و وقتی اذان می شد همه کار هایش را تعطیل می کرد ، آن هم چه نمازی ، مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند .
طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود .
توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد .
سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت : بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد .
چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد ، احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نماز خانه ، من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم .
گفتم این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمی ده و ازت امتحان نمی گیره .
اما گوش احمد بدهکار نبود ، او رفت نماز خانه و من رفتم سر جلسه امتحان .
بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی نیری خبری نبود ، آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه سوالات را بیاورد ، مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمد علی بودم .
بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت : از دست این دستگاه تکثیر ، کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود .
تا معلم برگه را داد به دست یکی از دانش آموزان که پخش کند ، احمد علی در چارچوب ظاهر شد ، با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش ، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد ، گفت : نیری برو بشین سر جات .
من و احمد علی هر دو امتحان دادیم ، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه .
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
منبع : سایت برش ها
جلسه امتحان یا نماز اول وقت ؟!
احمد به شدت مراقب نماز اول وقت ش بود و وقتی اذان می شد همه کار هایش را تعطیل می کرد ، آن هم چه نمازی ، مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند .
طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود .
توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد .
سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت : بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد .
چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد ، احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نماز خانه ، من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم .
گفتم این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمی ده و ازت امتحان نمی گیره .
اما گوش احمد بدهکار نبود ، او رفت نماز خانه و من رفتم سر جلسه امتحان .
بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی نیری خبری نبود ، آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه سوالات را بیاورد ، مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمد علی بودم .
بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت : از دست این دستگاه تکثیر ، کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود .
تا معلم برگه را داد به دست یکی از دانش آموزان که پخش کند ، احمد علی در چارچوب ظاهر شد ، با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش ، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد ، گفت : نیری برو بشین سر جات .
من و احمد علی هر دو امتحان دادیم ، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه .
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
منبع : سایت برش ها
۲.۹k
۰۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.