( سایه عشق )
پارت ۱۶
ات : خب ... مارو صدا نکرده بودیم که فقد قانون خوابگاه رو زیره پا بزاریم مگه نه ...
تهیونگ : واقعا متاسفم دوشیزه که نشستن رو مبل قوانینی هست ..
دختره نگاهی حرصی به مستر روبه رو اش دوخت ... ات : منظورم شراب قرمز هست
تهیونگ: خوب ما شمارو مجبور به خوردن اش نکردیم دوشیزه زیبا
نیشخندی زد و روبه ارولیا کرد ... تهیونگ: دوشیزه دوست شما هستن
ات : بله چطور به شما چرا بر خورد
ارولیا و فلاویا با چشم غوره های که به دوست اش میرفتن اما او اصلا به آن ها توجهی نکرد .. شاهزاده تهیونگ با صدا بلند خندید که باعث قند آب کردن در دل ات دوشیزه وانتورا میشد ...
( اسلاید دو به قشنگی خنده های تهیونگ )
تهیونگ: دوشیزه خیلی زیبا حرف میزنید
نیکلاس : درسته دوشیزه وانتورا خند هایش زیبا هستن
ات : ارولیا فلاویا بریم ...
از رو مبل بلند شدن و راهی شدن بدونه هیچ توجهی به آن ها ...
صدا زیبا آهنگ به گوشه همه مهمان ها میخوردن امشب باید حتما هر دوشیزه ای یک شاهزاده مناسبی را برای خودش انتخاب میکردن چندیدن زوج مشغول رقصیدن بودن ... شاهزاده فرانسیس که دلش را بئاتریس برده بود با چشم های درشت بهش خیره بود لیوان شراب را بالا کشید و روبه برادر بزرگش کرد ..
فرانسیس: خیلی .. خوشگله
تهیونگ : بله !
برادرش حرفش را با شوکه بودنش گفت ... هوسوک: برادر یه سرم میرم سرویس
تهیونگ: منم باهات بیام؟
فرانسیس : نه نیازی نیست ...
به رفتن برادرش خیره بود و لیوان شراب را بالا کشید کمی ازش را نوشید باز هم با چشم های بادامی اش به دنبال دوشیزه مروارید خودش میگشت
بئاتریس: مستر ؟
تهیونگ به دنبال صدا رفت و با برگشتن اش دوشیزه ای به لباس ابی رنگ سمتش آمد و کنارش ایستاد
بئاتریس به شدت عاشق شاهزاده فرانسه کیم تهیونگ شده بود درست بود که خوشتیپی آن شاهزاده هزاران زیبایی را داشت ..
تهیونگ : با من هستین ؟
بئاتریس روبه رو تهیونگ ایستاد و رو زانو هایش کمی خم شد بدونه هیچ لبخندی گفت ... بئاتریس: شما اهل کجا هستین ؟
تهیونگ : شاهزاده فرانسه هستم تهیونگ
وقتی حرفش به اتمام رسید نگاهی به اطراف اش انداخت باز هم به جستجوی آن دختر بود با چشم هایش به دنبال اش میگشت... !
بئاتریس: به دنبال کسی میگردین ؟
تهیونگ : آره..
بئاتریس: چطوره برای رقص برویم
با لبخند حرفش را زد ولی با دیدن ات که مشغول خوراکی ها تهیونگ نگاهی به بئاتریس انداخت ...
تهیونگ : ماله خودم رو پیدا کردم خوشبخت شدم از آشنایی شما
به سمته ات که مشغول خوراکی ها بود قدم برداشت میدانست که اگر بهش پیشنهاد رقص میداد حتما رد میکرد پس با نقشه ای قدم برداشت
با فاصله ای که ایستاد بهترین وشیرین ترین عطری بهش خورد که باعث لبخند رو لبش شد کنارش حال ایستاده بود
تهیونگ: دوشیزه گرفته ای هستین
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.