دوقلوهای شیطون پارت7
#دوقلوهای_شیطون #پارت7
آنیسا
من:بچه ها آیسان کوش رفته سرکار
میا:هان دیشب یادم رفت بگم دیروز انگار شرکته میخواست یکسال بدون حقوق از آیسان بیگاری بکشه اونم امضا نکرد امروز فک کنم رفتع یه کمپانی دیگه
من:بزار بهش زنگ بزنم بیاریمش پیش خودمون
میرا؛اوهوم واقعا حیف میشه
هرچی زنگ زدم جواب نداد
من:زنگ میخوره اما جواب نمیده عجیبه!اولین باره اینجوری میکنه!!!
مارنی:بچه ها دیرمون شد بیاین بریم کمپانی
سوار ماشین شدیم که چان زنگ زد
من:اوه چان خوبی چی میگی خدایی میگی واقعا باشه باشع اگه بشه میایم آونجا بای
ایسو:چان چی میگف..
که گوشیش زنگ خورد اخبار به اونم رسید مثل اینکه
ایسو:آنیسا توام اینو شنیدی آره
من:اوهوم باید بریم ببینیم
مارنی یکی خوابند پس کلع میرا
مارنی:وقتی بهت میگم یکی از اکسو رو انتخاب میکردی اینه که ما بی خبر نمونیم
میرا:کوف خودت دوس پسر تو از اکسو میگرفتی مجبورت نکردن که جیمین بگیری
پیاده شدیم
من:آقا با ذکر یاد نام خدا ختم کنین این جنگ دوس پسری تونو
وارد کمپانی شدیم مدیر به سمتمون اومد
مدیر:آنیسا تو اینجایی پس اونی که اونجاست کیه
من:کی
به دختری اشاره کرد از تیپش فهمیدم آیسان
من:آیسان!
آیسان یه جعبه شیرینی دستش بود
آیسان:کار پیدا کردم اینم شیرنیش گفتع باشم دونه ای خریدم نفری یکی گرفتم بیشتربردارین میزنم توکله ها تون پول خورده میفهمین پول خورده
همینطور یک بند داشت ورور میکرد مدیر که گوشاشو گرفت رفت داخل اتاق رفتم با آرامش دستمو گرفتم جلویی دهنش
من:آیسان خواهش آروم باش عزیزم خوب مبارکت باشه کارت میدونمم که مدل آهنگ اکسو میخوای بشی میدونم حتی همه مون حتی پسرا هم میدونن
آیسان:لامصب بی بی سی هاتونم فعاله ها کی بهتون چغولی کرد هرچند بیخی فهمیدم ای خدا هرچی دوس پسر دوس دختر ذلیل امرزش بفرما
من:آیسان خف کن دیگه سرمون رفت
با بهت بهم خیره شد خیلی تند رفتم میدونستم ناراحت شده ولی لازم بود
آیسان:بیا اینم شیرینی قربونم بری منم دیگه باید برم بای
من:آیسان ازقص..
آیسان:میدونم ناراحت نشدم من دیگه میرم
سوار ماشین کمپانیشون شدش رفت
میرا:میدونم لازم بود ولی لحنت بشدت تند بود آنی
یونگی:درست میگه حالا باز کن شیرینی بخوریم
در جعبه رو بازکردم رویی شیرینی ها اسمایی هرکدومون نوشته شده بود بع تربیت نفری دوتا بود لبخند شرمگینی زدم نامجون دستشو گذاشت رویی شونم
نامجون:اشکال نداره خودش میفهمه
من:امیدوارم
جین:میدونیم که میدونه از قصد اینطوری نکردی بریم دیگه پسرا سر کارمون که دخترا هم حسابی باید کار کنن دستاشو کوبید به هم و ادامه داد بجنبید هرکی بره سراغ کارش شیرنیاتون یادتون نره عزیزان
آنیسا
من:بچه ها آیسان کوش رفته سرکار
میا:هان دیشب یادم رفت بگم دیروز انگار شرکته میخواست یکسال بدون حقوق از آیسان بیگاری بکشه اونم امضا نکرد امروز فک کنم رفتع یه کمپانی دیگه
من:بزار بهش زنگ بزنم بیاریمش پیش خودمون
میرا؛اوهوم واقعا حیف میشه
هرچی زنگ زدم جواب نداد
من:زنگ میخوره اما جواب نمیده عجیبه!اولین باره اینجوری میکنه!!!
مارنی:بچه ها دیرمون شد بیاین بریم کمپانی
سوار ماشین شدیم که چان زنگ زد
من:اوه چان خوبی چی میگی خدایی میگی واقعا باشه باشع اگه بشه میایم آونجا بای
ایسو:چان چی میگف..
که گوشیش زنگ خورد اخبار به اونم رسید مثل اینکه
ایسو:آنیسا توام اینو شنیدی آره
من:اوهوم باید بریم ببینیم
مارنی یکی خوابند پس کلع میرا
مارنی:وقتی بهت میگم یکی از اکسو رو انتخاب میکردی اینه که ما بی خبر نمونیم
میرا:کوف خودت دوس پسر تو از اکسو میگرفتی مجبورت نکردن که جیمین بگیری
پیاده شدیم
من:آقا با ذکر یاد نام خدا ختم کنین این جنگ دوس پسری تونو
وارد کمپانی شدیم مدیر به سمتمون اومد
مدیر:آنیسا تو اینجایی پس اونی که اونجاست کیه
من:کی
به دختری اشاره کرد از تیپش فهمیدم آیسان
من:آیسان!
آیسان یه جعبه شیرینی دستش بود
آیسان:کار پیدا کردم اینم شیرنیش گفتع باشم دونه ای خریدم نفری یکی گرفتم بیشتربردارین میزنم توکله ها تون پول خورده میفهمین پول خورده
همینطور یک بند داشت ورور میکرد مدیر که گوشاشو گرفت رفت داخل اتاق رفتم با آرامش دستمو گرفتم جلویی دهنش
من:آیسان خواهش آروم باش عزیزم خوب مبارکت باشه کارت میدونمم که مدل آهنگ اکسو میخوای بشی میدونم حتی همه مون حتی پسرا هم میدونن
آیسان:لامصب بی بی سی هاتونم فعاله ها کی بهتون چغولی کرد هرچند بیخی فهمیدم ای خدا هرچی دوس پسر دوس دختر ذلیل امرزش بفرما
من:آیسان خف کن دیگه سرمون رفت
با بهت بهم خیره شد خیلی تند رفتم میدونستم ناراحت شده ولی لازم بود
آیسان:بیا اینم شیرینی قربونم بری منم دیگه باید برم بای
من:آیسان ازقص..
آیسان:میدونم ناراحت نشدم من دیگه میرم
سوار ماشین کمپانیشون شدش رفت
میرا:میدونم لازم بود ولی لحنت بشدت تند بود آنی
یونگی:درست میگه حالا باز کن شیرینی بخوریم
در جعبه رو بازکردم رویی شیرینی ها اسمایی هرکدومون نوشته شده بود بع تربیت نفری دوتا بود لبخند شرمگینی زدم نامجون دستشو گذاشت رویی شونم
نامجون:اشکال نداره خودش میفهمه
من:امیدوارم
جین:میدونیم که میدونه از قصد اینطوری نکردی بریم دیگه پسرا سر کارمون که دخترا هم حسابی باید کار کنن دستاشو کوبید به هم و ادامه داد بجنبید هرکی بره سراغ کارش شیرنیاتون یادتون نره عزیزان
۱۲.۰k
۲۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.