باران میان سجده و سجاده ام جاریست

باران میان سجده و سجاده ام جاریست
گاهی دچار بغضم و ، لبخند اجباریست

دیگر درونش شوق پروازی نمی بینم
این قصه پر درد نامش عاشق آزاریست

آبی ترین احساس رویا های شیرینم
نا دیده ام می گیرد و از روی ناچاریست

من تا همیشه پای چشمش می نشینم چون:
تصویر چشمش چشمه جوشان غمخواریست

غوغا کنم حالا مـیان دفتر اشعار …
بی چشمِ او حتی”غزل”این واژه تکراریست

دلتنگی و اشک است افطارِ غروبِ شعر
کار دلم در رَبَناها ، گریه و زاریست . .


@S_f
دیدگاه ها (۳)

🌹 🌹 🌹 #ای امت رسول، قیامت به پا کنیدلبریز، جام دیده ز اشک عز...

در آتش بانویی تب دار ماندهتوانش رفته و آوار ماندهخبر کن باغب...

❤ ❤ ❤ مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را #دوست دارم❤ مهمان ق...

تـــــو‌ باید باشے تا ڪم نیاورم . . . باید باشے تا فراموش نڪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط