باران میان سجده و سجاده ام جاریست
باران میان سجده و سجاده ام جاریست
گاهی دچار بغضم و ، لبخند اجباریست
دیگر درونش شوق پروازی نمی بینم
این قصه پر درد نامش عاشق آزاریست
آبی ترین احساس رویا های شیرینم
نا دیده ام می گیرد و از روی ناچاریست
من تا همیشه پای چشمش می نشینم چون:
تصویر چشمش چشمه جوشان غمخواریست
غوغا کنم حالا مـیان دفتر اشعار …
بی چشمِ او حتی”غزل”این واژه تکراریست
دلتنگی و اشک است افطارِ غروبِ شعر
کار دلم در رَبَناها ، گریه و زاریست . .
@S_f
گاهی دچار بغضم و ، لبخند اجباریست
دیگر درونش شوق پروازی نمی بینم
این قصه پر درد نامش عاشق آزاریست
آبی ترین احساس رویا های شیرینم
نا دیده ام می گیرد و از روی ناچاریست
من تا همیشه پای چشمش می نشینم چون:
تصویر چشمش چشمه جوشان غمخواریست
غوغا کنم حالا مـیان دفتر اشعار …
بی چشمِ او حتی”غزل”این واژه تکراریست
دلتنگی و اشک است افطارِ غروبِ شعر
کار دلم در رَبَناها ، گریه و زاریست . .
@S_f
۸۶۲
۱۱ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.