قبل از اینکه از جذابیتهای ظاهریش خوشم بیاید شیفتهی ذه

قبل از اینکه از جذابیت‌های ظاهری‌ش خوشم بیاید، شیفته‌ی ذهن زیبایش شد‌م.
او جذاب حرف می‌زند و من سکوت می‌کنم. صداهای درونم خاموش می‌مانند. نه صدای اعتراض می‌آید، نه غرولندی می‌شنوم و نه صدایی از برآورده نشدن آرزوهایم می‌گوید و نه زنگی می‌پیچد در سرم که یادآوری کند خودم را نادیده‌ گرفته‌ام.
او که حرف می‌زند، همه‌ی تکه‌های وجودم پیدایشان می‌شود و کنار هم آرام می‌گیرند.
و من فقط صدای او را می‌شنوم.
گمان می‌کنم کلمه‌ها را در ذهنش می‌جود، غربال می‌کند، بخشی را می‌فرستد قسمت تحلیل و بررسی و بخشی را با متانت و وقار به زبان می‌آورد.
همین‌که شروع به حرف زدن می‌کند، باغی بزرگ درون سرش تصور می‌کنم. با درخت‌های سبز و جوی آبی که ماهیان برای هم شعر می‌خوانند و پرنده‌هایی که روی ابرها لمیده‌ند.
سکوت که می‌کند، از پله‌های شیشه‌ای سرش پایین می‌آیم، از ذهن زیبایش فاصله می‌گیرم و احساس می‌کنم چقدر با او خوشبختم.

#شیما_سبحانی
📒 رمان: مَن
دیدگاه ها (۱)

‏قلب؟راستش نمی‌دانم چیست!امّا این را می‌دانم کهفقط جایِ آدم‌...

مثلا بعد از دو سه روزبیای تلگرام رو باز کنےبه هواے اینکهکُلے...

کسی را قضاوت نکن فقط به این دلیل که آنها متفاوت از تو گناه ک...

#فروغ_فرخزاد

درخواستی

درخواستی

تکپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط