پارت ۱۵ زندگی با بی تی اس ❤
پارت ۱۵ زندگی با بی تی اس ❤
من : ته چین و قرمه سبزی غذای ایرانی
جونگ کوک: اوممم خوشمزست
بعد شام یکم تلوزیون نگاه کردیم و بعد خوابیدیم
صبح موقع صبحونه خوردن
نامجون : امشب یه مهمونی برا ما و ارمی ها برگزار میشه
جین : ماهم میخوایم تو رو به عنوان مهمون ویژه مون دعوت کنیم
شیرموز پرید تو گلوم و درحالی که سرفه میکردم گفتم : واقعااااا
اعضا : اره
نامجون : بعد صبحونه باهم بریم بیرون لباس بگیریم
قبل رفتن دستم را با سوزن خون اوردم تا مرعی شم
تو خیابون در حال راه رفتن بودیم
چند تا دختر اونجا وایساده بودن
با دیدن من و نامجون کنار هم شروع کردن به گفتن بد و بیرا و هیت دادن به من
یک دفعه نامجون دستم رو گرفت و به اون دخترا گفت : این دختر یه ارمی و من دوسش دارم یعنی من همه ارمی های واقعی رو دوست دارم نه اونایی که تظاهر به ارمی بودن میکنن. در ضمن این دختر همسایه ماست
قلبم داشت تند میزد باورم نمیشد که ایدل مورد علاقم اینطوری ازم دفاع کنه
به یه مغازه لباس فروشی رسیدیم
وارد شدیم
نامجون یه لباس و برداشت و بهم داد و گفت : اینو بپوش
ازش گرفتم و رفتم پوشیدم
نامجون : نه زیاد بهت نمیاد
بعد از تست ده تا لباس بالاخره یه لباس به چشم نامجون اومد
لباس رو خرید
نامجون : بریم خونه
من : بریم
رفتیم خونه و منتظر بودیم که شب شه که یک هو
جونگکوک گفت : تو چرا چهار ساعته مرعی ای و نامرعی نمیشی
من : اااا خب خودمو هی با سوزن زخمی میکنم
جونگکوک : اهان
ولی جوری نگام کرد که اره تو گفتی من هم باور کردم ( ولی دروغ نگفتم هر دوساعت انگشتمو با سوزن خون میاوردم)
بالاخره شب شد و اماده شدیم و رفتیم
وقتی رسیدیم هنوز خیلی خلوت بود و بعد از یک ربع همه امدند
نیم ساعت از مهمونی گذشت
احساس دلدرد شدید داشتم تو شلوغی دسشویی رو پیدا کردم و رفتم تو فهمیدم چرا نامرعی نمیشم
از بین شلوغی جین رو تونستم پیدا کنم
کشوندمش یه جا خلوت
جین : هان چی میخوای بگی
من : اممممم خب نمیدونم چطوری بگم
جین : چیه! عاشقم شدی ؟ من هنوز قصد ازدواج ندارم
من : نه بابا !! میتونی برام نوار بهداشتی بگیری
جین : اوووو خب زود تر بگو اره میگیرم
من : ممنون
جین از مراسم خارج شد و به فروشگاه رفت
وارد فروشگاه شد یکم دور فروشگاه چرخید به قفسه نوار بهداشتی ها رسید تا خواست یکی برداره دید که کل ادمای تو فروشگاه دارن بهش نگاه میکنن سرشو پایین انداخت و خارج شد
جین : حالا چیکار کنم
که یکدفعه یه پیر زن از کنارش رد شد
جین : اره خودشه
جین دوید سمت پیر زنه
جین : ببخشید مادر جان میتونید برام یکاری کنید
پیرزنه با لبخند گفت : بله حتما چه کاری میتونم بکنم
جین : اممممم خب میتونید یه بسته نوار بهداشتی برام بخرید! برا خودم نمیخوام برا خواهرم میخوام
من : ته چین و قرمه سبزی غذای ایرانی
جونگ کوک: اوممم خوشمزست
بعد شام یکم تلوزیون نگاه کردیم و بعد خوابیدیم
صبح موقع صبحونه خوردن
نامجون : امشب یه مهمونی برا ما و ارمی ها برگزار میشه
جین : ماهم میخوایم تو رو به عنوان مهمون ویژه مون دعوت کنیم
شیرموز پرید تو گلوم و درحالی که سرفه میکردم گفتم : واقعااااا
اعضا : اره
نامجون : بعد صبحونه باهم بریم بیرون لباس بگیریم
قبل رفتن دستم را با سوزن خون اوردم تا مرعی شم
تو خیابون در حال راه رفتن بودیم
چند تا دختر اونجا وایساده بودن
با دیدن من و نامجون کنار هم شروع کردن به گفتن بد و بیرا و هیت دادن به من
یک دفعه نامجون دستم رو گرفت و به اون دخترا گفت : این دختر یه ارمی و من دوسش دارم یعنی من همه ارمی های واقعی رو دوست دارم نه اونایی که تظاهر به ارمی بودن میکنن. در ضمن این دختر همسایه ماست
قلبم داشت تند میزد باورم نمیشد که ایدل مورد علاقم اینطوری ازم دفاع کنه
به یه مغازه لباس فروشی رسیدیم
وارد شدیم
نامجون یه لباس و برداشت و بهم داد و گفت : اینو بپوش
ازش گرفتم و رفتم پوشیدم
نامجون : نه زیاد بهت نمیاد
بعد از تست ده تا لباس بالاخره یه لباس به چشم نامجون اومد
لباس رو خرید
نامجون : بریم خونه
من : بریم
رفتیم خونه و منتظر بودیم که شب شه که یک هو
جونگکوک گفت : تو چرا چهار ساعته مرعی ای و نامرعی نمیشی
من : اااا خب خودمو هی با سوزن زخمی میکنم
جونگکوک : اهان
ولی جوری نگام کرد که اره تو گفتی من هم باور کردم ( ولی دروغ نگفتم هر دوساعت انگشتمو با سوزن خون میاوردم)
بالاخره شب شد و اماده شدیم و رفتیم
وقتی رسیدیم هنوز خیلی خلوت بود و بعد از یک ربع همه امدند
نیم ساعت از مهمونی گذشت
احساس دلدرد شدید داشتم تو شلوغی دسشویی رو پیدا کردم و رفتم تو فهمیدم چرا نامرعی نمیشم
از بین شلوغی جین رو تونستم پیدا کنم
کشوندمش یه جا خلوت
جین : هان چی میخوای بگی
من : اممممم خب نمیدونم چطوری بگم
جین : چیه! عاشقم شدی ؟ من هنوز قصد ازدواج ندارم
من : نه بابا !! میتونی برام نوار بهداشتی بگیری
جین : اوووو خب زود تر بگو اره میگیرم
من : ممنون
جین از مراسم خارج شد و به فروشگاه رفت
وارد فروشگاه شد یکم دور فروشگاه چرخید به قفسه نوار بهداشتی ها رسید تا خواست یکی برداره دید که کل ادمای تو فروشگاه دارن بهش نگاه میکنن سرشو پایین انداخت و خارج شد
جین : حالا چیکار کنم
که یکدفعه یه پیر زن از کنارش رد شد
جین : اره خودشه
جین دوید سمت پیر زنه
جین : ببخشید مادر جان میتونید برام یکاری کنید
پیرزنه با لبخند گفت : بله حتما چه کاری میتونم بکنم
جین : اممممم خب میتونید یه بسته نوار بهداشتی برام بخرید! برا خودم نمیخوام برا خواهرم میخوام
۲۷.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.