رمان ✩

رمان ✩
پارت : 2 ، فصل ۲➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
آدرین : یعنی قدرت دیگه دست من نیست😔
گابریل : ای وای ☹
آدرین : شرمنده پدر🥺
گابریل : اشکال نداره پسرم بیا بریم تا کسی شک نکرده 🙂
آدرین : چشم پدر 😪
( آدرین رفت اتاقش گابریل رفت پیش ناتالی کراش زده روش😐)
از زبان آدرین ☟︎︎︎
وای پدرم رو ناامید کردم باید دنبال
صاحب معجزه گر بگردم 😣
گفتگو ناتالی و گابریل ☟︎︎︎
گابریل : سلام ناتالی بهتری 🥲
ناتالی : ممنون قربان 🥴
گابریل : کت نوار پسرمه 😟
ناتالی : ج ج جان 😨
گابریل : ولی قدرتش رو گرفتن کارمون سخت شده همه چی رو بهش گفتم 😖
ناتالی : اشکال نداره قربان اون رو میگیریم 😶
گابریل : امیدوارم😞
( بعد رفتن و ناهار خوردن 🍛 )
از زبان مرینت و لوکا ☟︎︎︎
( در ضمن لوکا و مرینت ۱ ساله باهم هستن💎 )
مرینت : به نظرت الان آدرین چیکار میکنه🤨
لوکا : مگه نگفتم بهش فکر نکن 😠
مرینت : ببخشید سوال تو ذهنم بود🙄
لوکا : دیگه حرف اونو نزن وگرنه طلاق میگیریم 😡
مرینت : الان داری منو تهدید میکنی 😒
لوکا : آره چون به حرفم گوش نمیدی 🤬
مرینت : اصلا طلاق میخوام تو اصلا خوب نیستی اولش خوب بودی الان نیستی 😤
لوکا : به در*ک فردا همه چی تمومه😏
(خب راضی شدین دعوا شد خودم آره😁😂 )