رمان سیرک دیجیتالی پارت ۳
** راگاتا داستان رو تعریف کرد و تمام شد**
پامنی: خب میدونی ... اون احتمالا فقط میخواسته بیشتر با رفیقاش باشه.
راگاتا: پامنی .. من خودم خیلی به دیگران اهمیت میدم ولی اون اگه واقعا میخواست با اونها باشه اینکار ها رو با ما نمیکرد. مثلا بار ها باعث شده من زمین بخورم آسیب ببینم . ماسک گانگل رو یا میدزده یا خراب میکنه. رو مخ زوبل راه میره. به کینگر میگه خل و چل درحالی که اون ۲۰ سال ازش بزرگتره و * یه عالمه مثال زد* خلاصه اگه بخواد با ما تا بکنه و دوست پیدا کنه باید درست رفتار کنه نه اینکه بقیه رو از خودش دور کنه
پامنی: خب.. روابط ریبیت و جکس چجوری بود؟ از تفریحاتشون بگو
راگاتا: اونا دو تایی شوخی میکردن . ریبیت اخلاقش یکم آزار دهنده بود عین الانه جکس . ولی سعی نمیکرد دیگران رو از خودش دور کنه . فقط یکم شوخ طبع و رو مخ بود. دقیقا بعد ابسترکتیک شدن ریبیت کافمو هم از بین ما رفت
داستان از این قراره( فلش بک):
کافمو تو اتاقش: آره !! دارم راهش رو پیدا میکنم ! فقط باید یکم دیگه از فلش هارو ربط بدم به اینور بعد اونجا و بعد... ( یه مشت چرت و پرت و هذیون*
کافمو یکم گذشت و چشماش رنگارنگ شد و ابسترکتیک شد .
همون لحظه که راگاتا در زده بود، کافمو باز نکرده بود تو قسمت اول فیلم، جکس در رو باز کرد و دید کافمو اینطوری شده
جکس تو ذهنش اون لحظه : تو هم از دست دادم
چیزی که گفت: عه من دنبال این بودم!( منظورش توپ بولینگ بود) ممنون که خوب مواظبش بودی. خدافظ کافمو! ( بدو بدو فرار کرده بود)
راگاتا تو زمان حال: و داشتم میگفتم اونا خیلی خوب بودن. فقط کافمو و جکس قبل اینکه تو بیای با هم به مشکل خوردن. یه چیزی هست باید بدونی.. جکس از من متنفره( خود راگاتا تو اپیزود ۶ به کینکر گفت)
راگاتا: من حواش رو نداشتم و اون رو تو اون شرایط تنها گذاشتم. حتی هوای کافمو هم نداشتم . حق داره بدش بیاد
پامنی: بیخیال . تو همین جوری از من محافظت کردی و امید بخشیدی برای زنده موندن تو این سیرک. خیلی هم دوست خوبی هستی
پامنی راگاتا رو بغل کرد
جکس از دور با اخم نگاه میکرد
جکس با خودش: از تو دوری میکنم و دوستت ندارم چون دقیقا به فکرم نبودی . و اینکه من نیازی به هیچکدومتون ندارم . تنهایی میتونم تا ابد زنده بمونم. اینطوری خیلی بهتره . حداقل دوست پیدا نکنم بهتره چون اگه اونارو هم از دست بدم نابود میشم و از بین میرم حداقلش دوباره آسیب نمیبینم. اگه بتونم بقیه رو تو این مسیر داغون کنم... شاید بتونم زنده بمونم .* یه لبخند هم زد*
پامنی: خب میدونی ... اون احتمالا فقط میخواسته بیشتر با رفیقاش باشه.
راگاتا: پامنی .. من خودم خیلی به دیگران اهمیت میدم ولی اون اگه واقعا میخواست با اونها باشه اینکار ها رو با ما نمیکرد. مثلا بار ها باعث شده من زمین بخورم آسیب ببینم . ماسک گانگل رو یا میدزده یا خراب میکنه. رو مخ زوبل راه میره. به کینگر میگه خل و چل درحالی که اون ۲۰ سال ازش بزرگتره و * یه عالمه مثال زد* خلاصه اگه بخواد با ما تا بکنه و دوست پیدا کنه باید درست رفتار کنه نه اینکه بقیه رو از خودش دور کنه
پامنی: خب.. روابط ریبیت و جکس چجوری بود؟ از تفریحاتشون بگو
راگاتا: اونا دو تایی شوخی میکردن . ریبیت اخلاقش یکم آزار دهنده بود عین الانه جکس . ولی سعی نمیکرد دیگران رو از خودش دور کنه . فقط یکم شوخ طبع و رو مخ بود. دقیقا بعد ابسترکتیک شدن ریبیت کافمو هم از بین ما رفت
داستان از این قراره( فلش بک):
کافمو تو اتاقش: آره !! دارم راهش رو پیدا میکنم ! فقط باید یکم دیگه از فلش هارو ربط بدم به اینور بعد اونجا و بعد... ( یه مشت چرت و پرت و هذیون*
کافمو یکم گذشت و چشماش رنگارنگ شد و ابسترکتیک شد .
همون لحظه که راگاتا در زده بود، کافمو باز نکرده بود تو قسمت اول فیلم، جکس در رو باز کرد و دید کافمو اینطوری شده
جکس تو ذهنش اون لحظه : تو هم از دست دادم
چیزی که گفت: عه من دنبال این بودم!( منظورش توپ بولینگ بود) ممنون که خوب مواظبش بودی. خدافظ کافمو! ( بدو بدو فرار کرده بود)
راگاتا تو زمان حال: و داشتم میگفتم اونا خیلی خوب بودن. فقط کافمو و جکس قبل اینکه تو بیای با هم به مشکل خوردن. یه چیزی هست باید بدونی.. جکس از من متنفره( خود راگاتا تو اپیزود ۶ به کینکر گفت)
راگاتا: من حواش رو نداشتم و اون رو تو اون شرایط تنها گذاشتم. حتی هوای کافمو هم نداشتم . حق داره بدش بیاد
پامنی: بیخیال . تو همین جوری از من محافظت کردی و امید بخشیدی برای زنده موندن تو این سیرک. خیلی هم دوست خوبی هستی
پامنی راگاتا رو بغل کرد
جکس از دور با اخم نگاه میکرد
جکس با خودش: از تو دوری میکنم و دوستت ندارم چون دقیقا به فکرم نبودی . و اینکه من نیازی به هیچکدومتون ندارم . تنهایی میتونم تا ابد زنده بمونم. اینطوری خیلی بهتره . حداقل دوست پیدا نکنم بهتره چون اگه اونارو هم از دست بدم نابود میشم و از بین میرم حداقلش دوباره آسیب نمیبینم. اگه بتونم بقیه رو تو این مسیر داغون کنم... شاید بتونم زنده بمونم .* یه لبخند هم زد*
- ۱۹۱
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط