چشم بر روی تو افتاد ناگهان

چشم بر روی تو افتاد ناگهان
بی خبر رفتم به جمع عاشقان
ناگهان کاری به دستم داد دل
لاجرم در چاله ای افتاد دل
چشم تو کار دوصد لیلا کند
نقش یک معشوقه را ایفا کند
تا نگاهت روبه رویم میشود
چهره ی تو آرزویم میشود
آرزوی من شده دیدار تو
یک نفر اینجا شده بیمار تو
تو کجایی تا پرستاری کنی
در حق این عاشقت کاری کنی
بی خیال عالم و آدم شدی
عاشقم کردی و بعداً کم شدی
فرصت دیدار ما بسیار نیست
عاشقت را رنگ بر رخسار نیست
یک زمان یادی اگر کردی زِ ما
آمدی سراغ این بی ادعا
به کسی نگو چه شد رفت و چرا
تو نمیدانی که اخلاق مرا
تو نمی دانی که اینجا بوده است
عاشقت این مرد تنها بوده است
دیدگاه ها (۱۰)

ازعمرچه طرفه بربستم٬هیچوزحاصل عمرچیست دردستم هیچشمع طربم ولی...

با ﺗﻮﺍﻡ ﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ,ﭼﺮﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦﺑﺎﺷ...

تا بوده همینه یکی ساده میره یکی از غم عشق یه گوشه میمیرهتا ب...

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ ......

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

{شهیدانه..}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط