*دردسرعشق🍷*
*دردسرعشق🍷*
پارت۱۲
یونگی خواست ا/ت رو بندازه توی آب همین که خواست ا/ت رو ول کنه فهمید که ا/ت از لباس یونگی محکم گرفته و خواست ا/ت رو بگیره که نشد
و جفتشون افتادن توی آب
ا/ت: کمک...من شنا بلد نیستم* دست و پا زدن توی آب
یونگی زودی کمر ا/ت رو گرفت تا ا/ت غرق نشه
بهم نگاه میکردن( یه صحنه ی عاشقانه رو تو ذهن تون تصور کنید😂)
بعد چند لحظه هر دو خجالت کشیدن و ا/ت روشو یه ور کرد و به آب نگاه کرد
یونگی هم خجالت کشید و به هوا نگاه میکرد
ا/ت: خب...ب..بریم
یونگی: باشه*خجالت
و ا/ت رو برد به خشکی
هر دو روی سنگ ها لش افتادن(کلمه ی دیگه ای نداشتم که توصیف کنم😂)
و به آسمان نگاه میکردن
یونگی: دختره ی احمق
ا/ت: ممنون
یونگی:*خنده ی لثه ای(خودتون میدونید که یونگی چجوری میخنده وایی خیلی گوگولی میشه شوگولی🥺)
ا/ت: مرض برا اینکه نجاتم دادی گفتم
یونگی: مگه شنا بلد نیستی؟
ا/ت: نچ
یونگی: عجیبه که یه دختر که همه میگن خیلی قوی و قدرتمنده شنا بلد نباشه
ا/ت: من از آب می ترسم
یونگی: پس چجوری میری حموم؟
ا/ت: نه منظورم اون نبود..خب..از شنا و پریدن توی آب زیاد و این چیزا
یونگی: آها..پس پیشی تویی چون پیشی ها از آب خوششون نمیاد
ا/ت: تویی چون شبیه پیشی ها رفتار میکنی
یونگی: خودتی
ا/ت: توییی
یونگی: توییی
ا/ت: باشه بابا خودتو نکش پیشی
یونگی: باز گفت پیشی...پیشی خودتییی
ا/ت: باشه بابا...سردت نیست؟
یونگی: سرده
ا/ت: منم سردمه...بریم
یونگی: باشه بریم
و پاشدن
ا/ت: خب شب خوش پیشی
یونگی: شب خوش گربه
و رفتن هر کدوم به سمت اقامتگاه خودشون
ا/ت رسید به اقامتگاهش و لباسش رو عوض کرد و خودشو لش انداخت رو تخت بعد یه ربع قلت خوردن بلاخره خوابش برد و کپید(😂)
یونگی هم رسید به اقامتگاهش که...
پارت۱۲
یونگی خواست ا/ت رو بندازه توی آب همین که خواست ا/ت رو ول کنه فهمید که ا/ت از لباس یونگی محکم گرفته و خواست ا/ت رو بگیره که نشد
و جفتشون افتادن توی آب
ا/ت: کمک...من شنا بلد نیستم* دست و پا زدن توی آب
یونگی زودی کمر ا/ت رو گرفت تا ا/ت غرق نشه
بهم نگاه میکردن( یه صحنه ی عاشقانه رو تو ذهن تون تصور کنید😂)
بعد چند لحظه هر دو خجالت کشیدن و ا/ت روشو یه ور کرد و به آب نگاه کرد
یونگی هم خجالت کشید و به هوا نگاه میکرد
ا/ت: خب...ب..بریم
یونگی: باشه*خجالت
و ا/ت رو برد به خشکی
هر دو روی سنگ ها لش افتادن(کلمه ی دیگه ای نداشتم که توصیف کنم😂)
و به آسمان نگاه میکردن
یونگی: دختره ی احمق
ا/ت: ممنون
یونگی:*خنده ی لثه ای(خودتون میدونید که یونگی چجوری میخنده وایی خیلی گوگولی میشه شوگولی🥺)
ا/ت: مرض برا اینکه نجاتم دادی گفتم
یونگی: مگه شنا بلد نیستی؟
ا/ت: نچ
یونگی: عجیبه که یه دختر که همه میگن خیلی قوی و قدرتمنده شنا بلد نباشه
ا/ت: من از آب می ترسم
یونگی: پس چجوری میری حموم؟
ا/ت: نه منظورم اون نبود..خب..از شنا و پریدن توی آب زیاد و این چیزا
یونگی: آها..پس پیشی تویی چون پیشی ها از آب خوششون نمیاد
ا/ت: تویی چون شبیه پیشی ها رفتار میکنی
یونگی: خودتی
ا/ت: توییی
یونگی: توییی
ا/ت: باشه بابا خودتو نکش پیشی
یونگی: باز گفت پیشی...پیشی خودتییی
ا/ت: باشه بابا...سردت نیست؟
یونگی: سرده
ا/ت: منم سردمه...بریم
یونگی: باشه بریم
و پاشدن
ا/ت: خب شب خوش پیشی
یونگی: شب خوش گربه
و رفتن هر کدوم به سمت اقامتگاه خودشون
ا/ت رسید به اقامتگاهش و لباسش رو عوض کرد و خودشو لش انداخت رو تخت بعد یه ربع قلت خوردن بلاخره خوابش برد و کپید(😂)
یونگی هم رسید به اقامتگاهش که...
۳۰.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.