امشب به عشق روی تو پیمانه می زنم

امشب به عشق روی تو پیمانه می زنم
واندرخیال موی تورا شانه می زنم
مضراب من به ساز فراق تو آشناست
سنتور را اگر چه غریبانه می زنم
چون شمع برفروزم و آتش به جان کشم 
داغ تو را چو بر دل دیوانه می زنم
در کوچه های شهر خروشی به پا کنم
زین بانگ الامان که در این خانه می زنم
جانم به لب رسید ز بس که به یاد تو 
با خاطرات خویش چک و چانه می زنم
باید رها کنم غزل و کنج خانه را 
آری سری به گوشه میخانه می زنم
دیدگاه ها (۱)

زنانِ عاشق،پاییز را بهانه می کنندمردانِ عاشق ، باران را آذر ...

برگی از شاخه جدا گشت به هنگام خزان...یاد افتادنِ از چشم نگار...

در کلبه ی سردِ تنهاییاز عشقِ زیبای توکتابی نوشته امپر از شعر...

جای جای این زمین...هوایش...به هوای آغوش تو نمی رسد...بیچگاژ_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط