هنوز خندم میگیره گاهی

‍ ‍ هنوز خندم میگیره گاهی.
از چی؟!
از تبریک روز مادر اون هم وقتی که حضرت مادر اینستاگرام نداشت.
یعنی اصلا خودش ندیده بود و چه خنده داره تبریکی که همه آدم و عالم ببینند اما چشمان عینکی مادر نه.
لایک و کامنتای مصنوعی هم نگو و نپرس؟!
ازین کارای خیلی جالب کم نداریم؛ روز پدر و عکس‌های پروفایل، مادرای اینستاگرامی و سالگرد‌های توئیتری.
گاهی که فکر می‌کنم، میبینم من اینجا، تو این سرزمین بزرگ لایق خیلی چیزا نیستم.
نه آزادی نه اون دموکراسی که واسش لباسامون جرجر کردیم نه هیچ اصطلاح قشنگ دیگه‌ای.
اصلا نبایدم باشه؛ چون من هنوز نقاب دارم؛ آره یک نقاب بزرگ.
چون من هنوز یک بازیگرم؛ هر ثانیه یک فیلم و نقش جدید.
دیگه میخوام خودم باشم؛ خود خودم.
میدونی چرا؟
ما همونایی هستیم که گل واسه قبرستون میبریم و خنده واسه شب اول عزا تا شاید دل اهل خانه شاد بشه.
لعنت به من و گل فروش.
خودم بشم و تمام نقابامو آتیش بزنم.
نه واسه مادرم هشتگ بزنم؛ نه پروفایل پدرانه و نه توفان توییتری.
اون وقت روز مادر واسش گل میبرم وکلی تبریک واقعی میگم.
سالگرد ازدواج رو تو یک کافی شاپ جشن میگیرم و وسط جمع میبوسمش؛ آخ.
اون وقت شاید من لایق آزادی شدم.
لایق دموکراسی.
اون وقت من خود خودمم؛ اونیکه وسط خیابونا راه میره و به جای هشتگ، خیلی یواش از بازوی معشوقش نیشگون میکنه.
مجازی کافیه؟!
گل و قبرستون کافیه.
نیشگون حس و حال عجیبی داره؛ آزادی که وحشتناک حال مارا خوب می کند.
البته مای بی نقاب.
#محمدصالح_هاشمیان
جشن کوچک اطاق من

‎‌‌‌‌‎‌‌
دیدگاه ها (۳)

خلاصه لایو ویورس جیمین:🐥❤️🐥 سلام به همگی، جیمینم.🐥 ممنونم که...

خون آشام عزیز (65)

عروس مخفی پادشاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط