لعنتی را دوست دارم

لعنتی را دوست دارم
مثل یک استکان چای کمر باریک
نزدیکش که میشوم
عطرش مثل دارچین توی سرم میپیچد
توی چشمهایش زل میزنم و دستش را میگیرم
عطر هل، هولم میکند!
و میبوسمش، میبوسمش...
شیرین مثل نبات!
پس...
الکی نیست؛
خستگی هایم را دور میریزی!
معجون دوست داشتنی ام...
دیدگاه ها (۳)

نه که از بوسه‌ی معشوق بترسم هرگزاز گنــاهی که پشیـمان نکند م...

موضوع انشاء این بود:دوست دارید جای چه کسی باشید؟یکی نوشت آلب...

#بهانه به دستبی خوابیها ندهیدشاید جایی دلیبا یک شب بخیر ساده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط