سلامتی همه این بعضیایی که زندگیمونو ریختن بهم

سلامتی همه این بعضیایی که زندگیمونو ریختن بهم....
بعضی وقتا زندگیت یه جوری بهم میریزه ....یه جوری داغونت میکنه که دیگه حتی نمیتونی یه زندگی جدید شروع کنی ...
بعضی وقتا بعضیا یهو میان و تو زندگیت و یهویی ام میرن ... جوری که باورت نمیشه ! چرا..؟ چرا رفت....اون همه دوست دارمایی که میگفت کشک !
بعضی وقتا یاده خاطره هایی میافتی ... یه بغض مزخرف میافته به چنگه گلوت ... هر کاری میکنی نمیتونی قورتش بدی ... چشمات ناخواسته تار میشه ... و حتی نمیفهمی کی مقاومتت از بین رفته و واسه اونی که رفته ساعت ها ب یاده خانومم گفتناش و وقتایی که میگفت تا تهش هستمو و نامردی کرد زار میزنی .... ینی تهش اینقد زود رسید بی وجدان....اونقدی گریه میکنی و زار میزنی که روی بالشت خیس از اشکت خوابت میبره و وقتی بیدار میشی چشمات قرمز و پف کردس مثل همیشه ...هه...
بعضی وقتا وسط خندهات یهو یه نفری چیزی میگه که یهو خندت بند میاد و اشک تو چشات جمع میشه ... نگا ترحم امیز بقیه و دیوونه گفتناشون واسه اینکه هنوز فراموشش نکردی ... هیچکس حستو درک نمیکنه....هیچکس...
بعضی وقتا یهو فکرش میاد تو سرت ... با خودت میگی مگه نگفت دوست دارم ...مگه نگفت عاشقتم چرا ولت کرد ؟؟ ... چرا نخواستت...شاید اونی که میخواست نبودی ... اگه نبودی چرا بازیت داد و عاشقت کرد؟؟ و هزار هزار سواله دیگه که همیشه جوابش مثل x مجهوله....
بعضی وقتا میگی فراموشش میکنم ... دیگه دوسش ندارم ... میری با دوستات میخندی...میخوای یه روز زندگی کنی ...مثل قبلنی که هیچوقت تکرار نمیشه...روزت تموم میشه و شب میری تو اتاقت .. صدای خنده هات از حرفاش تو سرت اکو میشه ... دلت میگیره! ولی بازم مقاومت میکنی ... خودتو میبینی که عکسشو از صفحه گوشی میبوسیو میگی دوست دارم ...
دوباره....دوباره....و دوباره....

یه نابودیه دیگه...یه خورد شدنه دیگه....چیو میخوای ثابت کنی ؟ اشکات دوباره میریزه ...یه بالشت خیس .... هق هق خفه ... اتاق تاریک ... در بسته .. و مامانی که فک میکنه دخترش سردرد داشته قرص خورده و خوابیده....دلیل سردرداش جچیه اصن... و فردا صبحش یه دروغ بزرگ "خوبم"
بعضی وقتا داری یه چیزی میبینی...اخره داستان شیرینه....با خودت میگی چرا داستان من تلخ بود پس ؟؟؟ چرا من نباید خوش میبودم ... و بازم خاطره که ذره ذره وجودتو دق میدن....پامیشی میری اتاقت ... گوشیتو بر میداری و پی امای اخری که ازش داریو میخونی....التماساتو میخونی....سنگ دلیه اونو میخونی...ب خدانگهدارش که میرسی سر میخوری پشت و درو دستتو میگیری جلوی دهنت تا هقت بلند نشه..
دلت واسه دلت بیچارت میسوزه...
بعضی وقتا...بعضی وقتا....
این بعضیا که بعضی وقتا رو ساختن گند میزنن به اعتمادت ب دیگران....
باعث میشن از خودت...زندگیت....دنیات....ببری و تموم شی !! هدفتو یادت بره ...
اون دختر شیطون بشه ساکت....بشه کسی که دنیاش شده دنیای مجازی ... یه پست حرف دل تا شاید بخونه و بقیه لایکش میکنن و شاید کامنت متاسفم !!
هه....
با همینا زجه های نزدشو خالی میکنه ....از دنیای واقعی فاصله میگیره...تنها میشه...
صبح تا شب سرش تو گوشیه و هی انتظار میکشه محبوب رفتش برگرده...ولی هه...زندگی نامرد تر از این حرفاس....لعنت ب هر دو دنیا....اصلا ای کاش نبودم ... ای کاش تموم میشدم....
دلم پره خدا....از خودم از زندگیمممم....ای کاش میشد حالمو خوب کنی ....
اینا حرفای دنیای دخترونس که خیلی با پسرا فاصله داره ... خییییلی ....

95/1/13
5:20 صبح
دیدگاه ها (۶)

آدَمهـــا ... میتَـوانَند " آدَمــها " را دوســــت داشـته با...

گُـــــــــــفت: ⇦بـه خُــــــــــــــــــــــــــــــــ...

دَمِت گرم خــــــــــــــــــــــدا......تا تو بخوای ب دادم ...

در آخرین نامه برایش نوشتم:دلم با رفتن نبود، اما راهِ دیگری ن...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط