یادمه بچه که بودم پول خوردای قلکمو به هزار زحمت از لای شک

یادمه بچه که بودم پول خوردای قلکمو به هزار زحمت از لای شکاف باریکش می اوردم بیرون و چند بار می شمردمشون و باهاشون صد تا نقشه می کشیدم
هر روز یه خواسته تو ذهنم شکل می گرفت ، یه دل کوچیک داشتم و یه عالمه رویای بزرگ ،
اما حالا که خاطراتمو رو طا قچه دلتنگیها مرور میکنم میبینم یه دل غمگین دارمو یه قلک شکسته که ارزوهای بی رنگ و رو و درب و داغونم دیگه نایی برای بیرون اومدن ازش ندارن
#زینب_میرزاییان #عکس_نوشته
دیدگاه ها (۱)

انسان ها نیمی از عمرشان به این فکر می کنند که دیگران برایشان...

و همچوننسیمِ صبح لرزان و بی قراروزیدم به سوی تو !!! #فروغ_فر...

نفس بکشعمیق، آرام، شادمان!بگو غم رد شودکه قلبت؛ آرامگاهِ اند...

من با درد رفتنِ تو شاعر شدم!دیگر نیا که اگر باز گردی این بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط