شب آن چنان زلال که می شد ستاره چید

شب، آن چنان زلال، که می شد ستاره چید!

در بیکران دشت در نیمه های شب
جز من که با خیال تو می گشتم
جز من که در کنار تو، می سوختم غریب!

تنها ستاره بود که می سوخت
تنها نسیم بود که می گشت....

• فریدون مشیری 🍃

دیدگاه ها (۱)

چشمهای تو جور دیگریست...آدم هوس می کند «دوستت دارم» بگوید!

بـرای فـرامـوشـی تـوهـیـچ راهـیوجـود نـدارد . .خـودم رابـه ه...

نیاز دارم مدتی نباشم ؛سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،...

تو آخرین بازمانده‌ی دلخوشی‌های منی، برایم بمان لطفا!هرچیز که...

ستاره ام،ستاره،نور کوچکی در آسمان سیاه و تاریک فضا.فضایی ظلم...

یک نفر تو خیابونای مغز من همیشه راه میره قدم میزنه . خیابونا...

ترسناک ترین خاطره ی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط