یادمه یه شب
یادمه یه شب
خیلی دلم براش تنگ شده بود
اون از دوست داشتن من خبر نداشت
نمیدونستم باید چیکار کنم...
عمدا واسش یه اس ام اس خالی فرستادم
یک دقیقه نشد که جواب داد"تاکسی خالی فرستادیا"
منم هول شدم گفتم
"ببخشید دستم خورد"
جواب داد" فدای سرت،خوبی؟"
خلاصه اون شب با احوالپرسی کردن و رفع شدن #دلتنگی من گذشت
کم کم خودش فهمید و حس کرد که #من دوسش دارم
یه روز بهم زنگ زد و گفت:
"یه حس خیلی خوبی بهت دارم دلم میخاد تو زندگیم باشی"
چن وقت بعدش که از حس و حال هم مطمئن شدیم رابطمون رو شروع کردیم
بازم بعضی وقتا
هر موقع که دلم براش تنگ میشد
واسش یه اس ام اس خالی میفرستادم
اونم زود منظور کارم رو میفهمید که اون لحظه باید چیکار کنه...
حالا چن سالی میشه که از زندگیم رفت و منو با خودم #تنها گذاشت...
دیشب بعد چند سال
اسمش اومد رو نوتیفیکیشن گوشیم
یه "اس ام اس خالی!"
یعنی #دلش برام تنگ شده بود...
اما دلتنگیش بی جواب موند...
خیلی دلم براش تنگ شده بود
اون از دوست داشتن من خبر نداشت
نمیدونستم باید چیکار کنم...
عمدا واسش یه اس ام اس خالی فرستادم
یک دقیقه نشد که جواب داد"تاکسی خالی فرستادیا"
منم هول شدم گفتم
"ببخشید دستم خورد"
جواب داد" فدای سرت،خوبی؟"
خلاصه اون شب با احوالپرسی کردن و رفع شدن #دلتنگی من گذشت
کم کم خودش فهمید و حس کرد که #من دوسش دارم
یه روز بهم زنگ زد و گفت:
"یه حس خیلی خوبی بهت دارم دلم میخاد تو زندگیم باشی"
چن وقت بعدش که از حس و حال هم مطمئن شدیم رابطمون رو شروع کردیم
بازم بعضی وقتا
هر موقع که دلم براش تنگ میشد
واسش یه اس ام اس خالی میفرستادم
اونم زود منظور کارم رو میفهمید که اون لحظه باید چیکار کنه...
حالا چن سالی میشه که از زندگیم رفت و منو با خودم #تنها گذاشت...
دیشب بعد چند سال
اسمش اومد رو نوتیفیکیشن گوشیم
یه "اس ام اس خالی!"
یعنی #دلش برام تنگ شده بود...
اما دلتنگیش بی جواب موند...
۴.۰k
۲۶ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.