یه دیالوگ خیلی قشنگ بود که میگفت

یه دیالوگ خیلی قشنگ بود که میگفت
تو اسممو میدونی نه داستانمو
تو لبخندمو میبینی نه دردمو
تو متوجه چیزایی که رها میکنم میشی نه زخمام
میتونی حرفامو بخونی نه ذهنمو
پس راجع بهم نه نظر بده و نه قضاوتم کن چون تو فقط قسمتی از من رو میبینی که
خودم خواستم بهت نشون بدم

#قضاوت
دیدگاه ها (۴)

عزیز دلم ، مگر نوازش یک دست قطع شده دوباره دست را به حالت او...

اینجا اجتماع حسرتهاست...#کیمیا_رجبی #حسرت #خیابان

اگر مرگ به سراغم آمدو ما هنوز همدیگر را ندیده بودیمفراموش نک...

اکثر موجودات، همیشه به خاطر نقطه ضعف هایشان، توی دردسر  می ا...

~حقیقت پنهان~

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

Dark Blood p3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط