قاسمت روز دهم یک تنه غوغا می کرد
قاسمت روز دهم یک تنه غوغا می کرد
کربلا مات شد و خیره تماشا می کرد
خیره گشتند و به ماه تو حسد ورزیدند
صد حرامی همه با نیزه گلت را چیدند
گریه می کرد حسین و همگی خندیدند
بعد ازان پای سرش یکسره می نوشیدند
مرگ مشتاقی او دید و بسی کم آورد
عسل روی گلش چهره او هم آورد
جگرت سوخت ، کنارت تو برادر داری
زینب اینجاست غمی نیست تو خواهر داری
گرچه یک خاطره از کوچه و مادر داری
بی وفایی و حسد از بر همسر داری
لیک مهمان سر نیزه نگشته سر تو
میزبان لبه ی تیغ نشد حنجر تو
.
🔸 شاعر:
سیدحسین_میرعمادی
________________________
#جانم_حسن علیه السلام
#بقیع
کربلا مات شد و خیره تماشا می کرد
خیره گشتند و به ماه تو حسد ورزیدند
صد حرامی همه با نیزه گلت را چیدند
گریه می کرد حسین و همگی خندیدند
بعد ازان پای سرش یکسره می نوشیدند
مرگ مشتاقی او دید و بسی کم آورد
عسل روی گلش چهره او هم آورد
جگرت سوخت ، کنارت تو برادر داری
زینب اینجاست غمی نیست تو خواهر داری
گرچه یک خاطره از کوچه و مادر داری
بی وفایی و حسد از بر همسر داری
لیک مهمان سر نیزه نگشته سر تو
میزبان لبه ی تیغ نشد حنجر تو
.
🔸 شاعر:
سیدحسین_میرعمادی
________________________
#جانم_حسن علیه السلام
#بقیع
۹۱۳
۱۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.