یک قمقمه دوازده سرباز

‌یک قمقمه، دوازده سرباز
ارتباط گردان کمیل با مقر قطع شد. 

آخرین حرف را بچه ها به #حاج_همت گفتند:
«حاجی به امام بگو ما #عاشورایی جنگیدیم» و حاج همت شاید آن سوی بی سیم فقط می توانست سر بکوبد به جعبه های فشنگ و اشک بریزد

نه آب رسید و نه غذا...
دوازده نفر با یک قمقمه سر کردند.

عراقی ها که به کانال رسیدند اکثر بچه ها از تشنگی شهید شده بودند.
بقیه را هم تیر خلاص زدند.

بچه ها در قتلگاه ماندند برای همیشه.

قتلگاهی پر از لب های تشنه و پر از #لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک سوراخ در جمجمه های پر از گل پیدا می شوند، و می شوند شهید #گمنام...
دیدگاه ها (۱)

قصہ‌ی معراج سیمرغ راز بود قصد او از زندگے پـرواز بودلحظہ‌ی پ...

#نماز_اول_وقتآیت الله کشمیری :مراقبت به نماز در اول وقت مشکل...

گاهے یـڪ نگاه آنقدر مهربان است که چشــم هــرگز رهایش نمی کند...

مسـابقه‌ی علـمی رزمندگان گردان مالک اشتراز لشکر ۲۷ حضرت رسول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط