PART ❼

𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
ا/ت ویو: از پسرا خدافظی کردم و با جین از خونه اومدیم بیرون.
از جین درخواست کردم که پیاده بریم. و خوشبختانه قبول کرد.
توی راه باهم دیگه صحبت میکردیم تا اینکه رسیدیم به خونم.
دستمو کردم تو کیفم و داشتم دنبال کلیدم میگشتم ولی نبود.
ا/ت: کجاس پس.
جین: اتفاقی افتاده؟
ا/ت: کلیدم نیست.
جین: کسی خونه نیست.
ا/ت: من تنها زندگی میکنم
ا/ت: جین تو برو دیگه ، تا همینجا ام خیلی بهت زحمت دادم.
جین: نمیتونم که تنهات بزارم
ا/ت: نه نگران نباش زنگ میزنم دوستم که بیاد دنبالم.
جین: خب بیا خونه ما
ا/ت: نه.......ممنون
جین: بهمون اعتماد نداری؟
ا/ت: بحث اعتماد نیست.
جین: میدونم تازه باهامون آشنا شدی و این درخواست زیادیه که بخوای شب میش هفتا پسر غریبه بمونی ولی میشه بهمون اعتماد کنی.
ا/ت: اممممم ، ولی آخه.
جین: *نگاهی که قلبو ذوب میکنه*
ا/ت: اونجوری نگام نکن.
جین: میشه بیای.
ا/ت: هوووووف ، باشه
جین: ممنون *بغل کردن ا/ت*

اعضا ویو: توی خونه نشسته بودیم و منتظر بودیم که جین برگرده.
*زنگ در به صدا دراومد*
کوک: من باز میکنم.
*جلوی در*
کوک ویو: درو باز کردم و با چیزی که انتظار نداشتم مواجه شدم .
جین بود که با ا/ت برگشته بودن.
کوک: س....سلام
جین: میشه بیایم تو.
راوی: کوک از جلوی در رفت کنار و جین و ا/ت که دست همو گرفته بودن وارد خونه شدن.
اعضا با دیدن ا/ت هم خوشحال شدن و هم تعجب کردن. که جین گفت.
جین: جوری رفتار نکنین که اذیت بشه
ا/ت: ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم.
یونگی: این چه حرفیه میزنی.
راوی: جین داشت میرفت سمت اتاقش که ا/ت بدو برو رفت سمتش و زد رو شونش که جین برگشت.
جین: جانم ا/ت
ا/ت: میتونم شب ..... پیش تو باشم.
جین: تو...میخوای...واقعا....پیش من باشی؟ (لبخند)
ا/ت: اگه اشکال نداره.
جین: معلومه که اشکال نداره.
ا/ت: ممنون

ا/ت ویو: تا موقع خواب روی مبل پیش پسرا نشسته بودم ، یکم خجالت میکشیدم ازشون ولی در کل خیلی خوب بودن.
شب موقع خواب داشتم میرفتم تو اتاق جین که تهیونگ صدام زد.
تهیونگ: ا/ت.
ا/ت: بله
تهیونگ: میخوای ..... تو اتاق جین باشی؟
ا/ت: راستش ، اره
تهیونگ: ...... ب....باشه.
راوی: جین از اتاق اومد بیرون که به ا/ت بگه بیاد داخل ولی با دیدن تهیونگ اخماش رفت تو هم.
جین: به نظرم وقت خوابه. (روبه تهیونگ)
تهیونگ: ا...آها، اره...پس من میرم ، شب بخیر.
جین: شب بخیر.
ا/ت: شب بخیر

•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎