انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود

انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود
دست دلم میلرزد...!
اما به خواجه میسپارم تا امید را از دلم نگیرد 
دلم میخواهد همیشه بگوید 
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور...!
دیدگاه ها (۵)

متاســـفم برای اینکه نگـــفتم چقـــد وسعت داشت اقیانوس قلبمو...

اینکه میـــِٰٰٰٰٰٰٰـٰٰٰٰٓٓٓٓـٰٰٓٓـٰٓـٓــٰخوای هـــــʘ͜͡ʘــــ...

ﺯﯾﺒــﺎﺗﺮﯾـــﻦ ﺟﻤﻠــﻪ ﺍﯼ ﮐـﻪ ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﺷﻨﯿـــﺪﻡ«ﻫﯿــــﭻ ﻭﻗــﺖﮐﺎ...

نبودنت ها را با خیال بودنت به هم بافته امچه سنگین شده این شا...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط