من زنی وحشی شدم در میکده رامم مکن

من زنی وحشی شدم در میکده ! رامم مکن
سوختم در تابه ی سوزان ِ تب! خامم مکن

من نمیخواهم برایم دل بسوزانی ، فقط :
زهر ِ تلخ ِ شور ِ عشقت ، بر تن ِ جامم مکن 

من که هرشب زنده مُردم دور ِ از گرمای ِ تو 
مقصد ِ رویایی ات ، سودای ِ هر گامم مکن

قهوه ی ِ تلخم به اشک ِ عشق شیرین کردم وُ
در خمار بوسه ای، شیرین دل ِ کامم مکن !

بی تو پروازم قفس شد ، پر زدن دردی دگر
بی پناهم ! رحم کن ! آواره ی ِ بامم مکن 

من غزل هیچ نمیدانم وُ خود میدانی !
خنده بر حسی که آن را شعر مینامم ، مکن !!!

مهسا تیلی
دیدگاه ها (۱)

دستی که ورق می زند ایـن خاطـره ها رابایـــد بنویســـــد غـم ...

رها باش و با رهایی زندگی کن حتی در میان دوز و کلک ....هر زما...

موفق باشید...

مسیرت را انتخاب کن و حرکت را آغاز کن . در سکون می پوسی . سیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط