غزل
بارانِ خون می بارد از هر جای خوزستان
جولانگهِ بی آبی و گرمای تابستان
آبی که شاید با بهایِ خون روان گردد
در سر زمینی که شده آوار و خونستان
وقتی جوابِ خستگی های تو رگبار است
حقِ خودت را با فداکاری و جان بستان
جایی که غم می تازد آن جای مدارا نیست
تاکی نماندهِ در وطن خشکیده تاکستان
جایی که جولانگاهِ رود و دجله ها بوده
حالا شدهِ مثلِ کویر و مثل خارستان
#سهراب_عرب_زاده
جولانگهِ بی آبی و گرمای تابستان
آبی که شاید با بهایِ خون روان گردد
در سر زمینی که شده آوار و خونستان
وقتی جوابِ خستگی های تو رگبار است
حقِ خودت را با فداکاری و جان بستان
جایی که غم می تازد آن جای مدارا نیست
تاکی نماندهِ در وطن خشکیده تاکستان
جایی که جولانگاهِ رود و دجله ها بوده
حالا شدهِ مثلِ کویر و مثل خارستان
#سهراب_عرب_زاده
۷۷۶
۳۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.