پارت ۱:)
پارت۱(خیلییی مهربونممماااا)
ویو ات
دوباره یه روز مسخره ی دیگه من سال اولیم ولی درسام خیلی سخته و معلممون تغییر کرده
گوشیم زنگ خورد اسمشو خوندم{روانی ف.اکی} اهه دوباره تهیونگ شیبالللل
فلش بک به روز جدا شدن ات و ته
(تلفنی داشتن حرف میزدن)
ات:ته ته
ته:بله
ات:این چند روز احساس میکنم باهام سردی
ته:ناراحتی راه بازه جاده دراز
ات :باشه بابا . حدس بزن امروز چه روزیههه(با شوق)
ته:چه روزیه؟ من چه بدونم برو بابا اهه
ته تلفنو قطع کرد (راستی بگم ات و ته همسنن)
ات:(با ناراحت و بغض) سالگردمونه....:)
ات از خونش زد بیرون خونه که چیبگم از اون خرابه (وضع مالیشون بده) به هر حال داشت میرفت کنار یه دریاچه (که تو فیلما میبینین هموناااا) که دید ته با اکسش آشتی کرده و داره دست تو دست هم میگن و میخندن همون موقع ته اکسش رو بوسید
بغض ات ترکید ته با شنیدن صدایات دست از بوسه برداشت ته گیج داشت به اکسش و ات نگاه میکرد
ته:ات برات توضیح میدم
ات فرار کرد
پایان فلش بک
قطع کردم . ساعتو دیدم ۳و نیم بود وقت داشتم برم حموم وقتی برگشتم ۴۸ تا پیام بی پاسخ داشتم همشون ته بود از تصمیمی که گرفتم مطمئن نیستم ولی بلاکش کردم میدونین تو مدرسه هم همین بساط رو دارم یه صبحونه درست کردمو خوردم تاااااا ساعت ۷ شد رفتم مدرسه رفتم تو دفتر مدیر
ویو کوک
تو دفترم نشسته بودم که دیدم یه دختر خوشگل اومد تو
هول نیستم ولی محو لباش چشاش بدنش شده بودم
شرط ها
لایک ۱۲
کامنت۱۲
همین❤️❤️🛐
ویو ات
دوباره یه روز مسخره ی دیگه من سال اولیم ولی درسام خیلی سخته و معلممون تغییر کرده
گوشیم زنگ خورد اسمشو خوندم{روانی ف.اکی} اهه دوباره تهیونگ شیبالللل
فلش بک به روز جدا شدن ات و ته
(تلفنی داشتن حرف میزدن)
ات:ته ته
ته:بله
ات:این چند روز احساس میکنم باهام سردی
ته:ناراحتی راه بازه جاده دراز
ات :باشه بابا . حدس بزن امروز چه روزیههه(با شوق)
ته:چه روزیه؟ من چه بدونم برو بابا اهه
ته تلفنو قطع کرد (راستی بگم ات و ته همسنن)
ات:(با ناراحت و بغض) سالگردمونه....:)
ات از خونش زد بیرون خونه که چیبگم از اون خرابه (وضع مالیشون بده) به هر حال داشت میرفت کنار یه دریاچه (که تو فیلما میبینین هموناااا) که دید ته با اکسش آشتی کرده و داره دست تو دست هم میگن و میخندن همون موقع ته اکسش رو بوسید
بغض ات ترکید ته با شنیدن صدایات دست از بوسه برداشت ته گیج داشت به اکسش و ات نگاه میکرد
ته:ات برات توضیح میدم
ات فرار کرد
پایان فلش بک
قطع کردم . ساعتو دیدم ۳و نیم بود وقت داشتم برم حموم وقتی برگشتم ۴۸ تا پیام بی پاسخ داشتم همشون ته بود از تصمیمی که گرفتم مطمئن نیستم ولی بلاکش کردم میدونین تو مدرسه هم همین بساط رو دارم یه صبحونه درست کردمو خوردم تاااااا ساعت ۷ شد رفتم مدرسه رفتم تو دفتر مدیر
ویو کوک
تو دفترم نشسته بودم که دیدم یه دختر خوشگل اومد تو
هول نیستم ولی محو لباش چشاش بدنش شده بودم
شرط ها
لایک ۱۲
کامنت۱۲
همین❤️❤️🛐
- ۱۱.۰k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط