چه غم که در دل این برج های سیمانی

چه غم ، که در دل این برج های سیمانی
ز باغ و باغچه دورم ، در این اتاق صبور
همین درخت پر از برگ سبزِ تازه و نغز
که قاب پنجره ام را تمام پوشانده ست
به چشم من باغی ست.
وگر هزار درخت بر آن بیافزایند
جمال پنجره من نمی کند تغییر
که بسته راز تسلّای من به صحبت پیر
« چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر!»

"
دیدگاه ها (۳)

خانومهای عزیزطلای شب یلدا اومد،خواستم بهتون اطلاع بدم که حوا...

روزگاری در زدن هم اصولی داشت ، کوبه زنانه داشتیم و مردانه......

دلشده ها:@delshodehaپاییز ...چمدانش را بستهانتهای جاده ی آذر...

‎قبل از این که بچه ها را به سلاح علم مجهز کنیم باید مهربانی،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط