چه غم که در دل این برج های سیمانی
چه غم ، که در دل این برج های سیمانی
ز باغ و باغچه دورم ، در این اتاق صبور
همین درخت پر از برگ سبزِ تازه و نغز
که قاب پنجره ام را تمام پوشانده ست
به چشم من باغی ست.
وگر هزار درخت بر آن بیافزایند
جمال پنجره من نمی کند تغییر
که بسته راز تسلّای من به صحبت پیر
« چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر!»
"
ز باغ و باغچه دورم ، در این اتاق صبور
همین درخت پر از برگ سبزِ تازه و نغز
که قاب پنجره ام را تمام پوشانده ست
به چشم من باغی ست.
وگر هزار درخت بر آن بیافزایند
جمال پنجره من نمی کند تغییر
که بسته راز تسلّای من به صحبت پیر
« چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر!»
"
- ۹۴۱
- ۲۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط