دلش که میگرفت صدایم میزد که جلویش بنشینم

دلش که میگرفت صدایم میزد که جلویش بنشینم
تا موهایم را ببافد،
از جوانی هایش میگفت برایم، شاید یک چیز را دوازده بار هم تعریف میکرد،
اما اینبار از چیز دیگری میگفت،
از عشق زنانه میگفت،
از مردانگی این زمان میگفت،
عادت داشت بافت موهایم را با حرف هایش تمام کند هیچ وقت هم نفهمیدم چطور هماهنگ میکند این دورا،
میگفت دومین نفر داستان زندگی کسی نباش، میگفت اگر بخاطر تو از  داستان چشمانِ اولینش رد شود بخاطر دیگری هم از موهای تو به سادگی عبور میکند،
میگفت دومین شخصِ داستان زندگی کسی که باشی ناخوداگاه همیشه با نفر اول مقایسه خواهی شد!
#فاطمه_غنی_زاده
دیدگاه ها (۲)

تو نیز خواهان منیمی دانمت، می دانمت ...#هوشنگ_ابتهاج @hoshan...

موسیقی خوب بشنویم به صحنه های زیبای طبیعتباچشم دل بنگریم... ...

🌸خدایا💫دوستانی دارم چون گل🌸در شبهای پایانی سال 💫زندگشون را🌸ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط