گویند مرا چو زاد مادر
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهوارهی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچهی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهوارهی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچهی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
۱.۲k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.