کاش ممنوعه نبودی

کاش ممنوعه نبودی!
تا پنجره را می‌گشودم
و عطر نفس‌هایت را قطره قطره
در رگ‌هایم
چنان تزریق می‌کردم که حافظه‌ی کبود
تنم اسارت آغوشت را
به فراموشی می‌سپرد…!
دیدگاه ها (۲)

‌مرا آرام دوست بدار میان نفس کشیدنهای مدامت میان مرمرین بلور...

چشـــــم‌هایت حــرارتِ محـــــض اسـت ۞ رَبِّنا آ...

دوست داشتن را در چشمى بجوىکه حتى وقتى بسته است،روياى تو را ب...

گاهیبا دویدن برای رسیدن به کسی نفسی برای ماندن در کنار اونخو...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط