مادربزرگم در ماه های آخر عمرش از لحاظ جسمی و ذهنی ناتوان

مادربزرگم در ماه های آخر عمرش از لحاظ جسمی و ذهنی ناتوان شده بود، حتی اسمم رو به خاطر نمی آورد، گاهی می گفت دستم رو بگیر تا بلند شم، بهش می گفتم اگه خودت بلند نشی، دیگه نمی تونی.
ناراحت می شد و خودش به زحمت بلند می شد...
حرفم از سر دلسوزی بود؛ اما حالا که دیگه بین ما نیست، با خودم فکر میکنم
کاش به جای دلسوز بی رحم، دلسوز مهربونی بودم: با محبت دستش رو میگرفتم ولی تشویقش می کردم که خودش بلند شه.
گاهی «دستمو بگیر بلند شم» بیشتر نیاز عاطفیه تا جسمی... #مهربانی
دیدگاه ها (۴)

زود دیر میشه‌ها ❗ ️حواسمون هست⁉ ️اگه بزرگ شدیم به خاطر کسانی...

⊰❀⊱اولین #ســـلام_صبــحگاهے⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱━═━━═━اتقـــدیم به ســـا...

چه خوابی بود... 😄 همیشه دعوا داشتیم سر جای بهتر الان هرکی ات...

بخونید خیلی قشنگهﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎ...

black flower(p,227)

فیک وسپریا 1

چند پارتی (جونگ کوک و ات):part4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط