گفتاری بسیار زیبا و آموزنده از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی
گفتاری بسیار زیبا و آموزنده از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی (ره):
روزی حضرت سلیمان از خداوند اجازه خواست تا به شکرانه ی حشمت و سلطنتی که خداوند بر او بخشیده است ، مهمانی برگزار کند و به همه ی مخلوقات سوری بدهد . خداوند اجازه فرمود و سلیمان هم سفره ی عظیمی تدارک دید و از همه ی مخلوقات دعوت کرد تا یک وعده غذا مهمان او باشند .
روز مهمانی ، یک ساعت مانده به وقت پذیرائی ، ماهی بزرگی که نامش هَــــــلوع بود ، سر از زیر آب بیرون آورد به حضرت سلیمان عرض کرد گویا امروز ناهار مهمان شما هستیم . سلیمان گفت آری . سلیمان از او خواست که صبر کند تا همه ی میهمان ها بیایند و با هم غذا بخورند ، اما هلوع نپذیرفت و لذا سلیمان قبول کرد که او سهم خودش را زودتر بخورد .
هلوع دهانش را باز کرد و در یک نفس همه آنچه را که در سفره بود ، بالا کشید و به سلیمان گفت که من با این غذا سیر نشدم ، آنچه خوردم ، نیم قورت بود ، در حالی که من باید سه قورت غذا بخورم تا سیر شوم ، لذا دو قورت و نیم باقی مانده است . حضرت سلیمان با دیدن این صحنه به سجده افتاد و به عجز خویش در پیشگاه الهی اقرار کرد و از خدا خواست که آبروی او را حفظ کند و برای سیر شدن مهمان هایش که در راه بودند ، رزق بفرستد .
قـــــرآن فرمود : خلق الانسان هَـلوعاً ، انسان هلوع (حریص) آفریده شده است . لذاست که جز خدا هیچ چیز انسان را سیر نمی کند . همین که انسان با قلب یاد خدا کرد ، سیر می شود . به همین خاطر بود که پدر و مادرهای قدیمی در مورد بچه های پرخورشان می گفتند: مگر خدا سیرش کند و الا سیری ندارد ، چه حرف درستی بود.
پ.ن : یکی از اساتید از قول استادشان مرحوم مولوی قندهاری میگفت: در عالم موجودات عجیب بسیاری وجود دارند منتها بدلیل گناهانی که در خشکی میشود اکثرا از زمین فراری و به دریاها پناه برده اند و یکی از نمونه های آن همین "هلوع" است که در داستان حضرت سلیمان آمده است.
روزی حضرت سلیمان از خداوند اجازه خواست تا به شکرانه ی حشمت و سلطنتی که خداوند بر او بخشیده است ، مهمانی برگزار کند و به همه ی مخلوقات سوری بدهد . خداوند اجازه فرمود و سلیمان هم سفره ی عظیمی تدارک دید و از همه ی مخلوقات دعوت کرد تا یک وعده غذا مهمان او باشند .
روز مهمانی ، یک ساعت مانده به وقت پذیرائی ، ماهی بزرگی که نامش هَــــــلوع بود ، سر از زیر آب بیرون آورد به حضرت سلیمان عرض کرد گویا امروز ناهار مهمان شما هستیم . سلیمان گفت آری . سلیمان از او خواست که صبر کند تا همه ی میهمان ها بیایند و با هم غذا بخورند ، اما هلوع نپذیرفت و لذا سلیمان قبول کرد که او سهم خودش را زودتر بخورد .
هلوع دهانش را باز کرد و در یک نفس همه آنچه را که در سفره بود ، بالا کشید و به سلیمان گفت که من با این غذا سیر نشدم ، آنچه خوردم ، نیم قورت بود ، در حالی که من باید سه قورت غذا بخورم تا سیر شوم ، لذا دو قورت و نیم باقی مانده است . حضرت سلیمان با دیدن این صحنه به سجده افتاد و به عجز خویش در پیشگاه الهی اقرار کرد و از خدا خواست که آبروی او را حفظ کند و برای سیر شدن مهمان هایش که در راه بودند ، رزق بفرستد .
قـــــرآن فرمود : خلق الانسان هَـلوعاً ، انسان هلوع (حریص) آفریده شده است . لذاست که جز خدا هیچ چیز انسان را سیر نمی کند . همین که انسان با قلب یاد خدا کرد ، سیر می شود . به همین خاطر بود که پدر و مادرهای قدیمی در مورد بچه های پرخورشان می گفتند: مگر خدا سیرش کند و الا سیری ندارد ، چه حرف درستی بود.
پ.ن : یکی از اساتید از قول استادشان مرحوم مولوی قندهاری میگفت: در عالم موجودات عجیب بسیاری وجود دارند منتها بدلیل گناهانی که در خشکی میشود اکثرا از زمین فراری و به دریاها پناه برده اند و یکی از نمونه های آن همین "هلوع" است که در داستان حضرت سلیمان آمده است.
- ۱.۹k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط