عشق و نفرت

عشق و نفرت....


کارهایی از دیروز مانده اند
صدایم می کنند ...
یک تابلوی ِ تولّد ،
در جنین ِ مرگ !...
یک آواز ِ سنگ ،
در دل ِ جاری ِ رود !...
... و یک زوزه ،
در زخمی ترین نقطه یِ جنگل !...
کاری از دیروز مانده است
جداشدن از دیدارها ...
بوسیدن ِ دوری ها
آشتی با ، قهرها !...
کبریتی برای ِ شعله هایی از سر ِ نفرت
برای ِ تو
که کریه ترین منظر ِ دوست داشتنی !...
کاری از دیروز مانده ...
مرگ ِ تو
آی مرا عاشق ترین !...
دیدگاه ها (۲)

اگر روزی تو را گوشه ای تنها ببینم...به رگبار خواهم بست...با ...

اسید ِ چشمانت...گذشتن از منسنگ می خواستتو سنگ هم شکستی!چشم ه...

وقتی یکـ زن کسی را دوست دارد؛بی ادعاعاشقی میکند ..همین که رف...

ﺩﺭﺩﻫــــــــﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻻﯾــــــــﮏ ﮐـــــﺮﺩﻧــــﺪ ﻭﮔﻔـــــﺘﻨﺪ ﺯﯾ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط