ندارمت اما... دوست داشتنت را عاشقم... اینکه شبها با خیال
ندارمت اما... دوست داشتنت را عاشقم... اینکه شبها با خیال خامی بخوابم... و صبحها با امید مضحکی چشم باز کنم... من از این حماقت عاشقانه حض می برم... از اینکه دلم می شکند... و دوباره گول می خورد... از اینکه بیمارم... و درمان نخواهم شد... من به این ناعلاجی خود معتادم... و خیال عاقل شدن هم ندارم... اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد... اگر بدانی دیوانه شدن چه شیرین است... اگر بدانی چقدر عاشقم ... چقدر دیوانه ... اگر بدانی چقدر دوستت دارم.. آه اگر میدانستی شاید ... خیلی زودتر رهایم می کردی... ندارمت افسوس... اما دوستت دارم... من این دوست داشتن را... این یادگاری از تو را... دوست می دارم....
۴.۹k
۲۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.