یکبار هم به من گفت عزیزترینم

یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان
و مکانی محدود.
ولی «عزیزترینم...!»
فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، »ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش
دیدگاه ها (۲)

زندگی را باید کنار گذاشت،گاهی حواس را پرت می کندآدم باید شش ...

عاشقی کردن رو از کاکتوس یاد بگیرید...

‏ما دنبال یکی می‌گردیم که فقط مارو بفهمه،وگرنه دوست داشتن و ...

و تنت وطنم بود..!!و من آن غریب ممنوع الورود......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط