عشق بی پایان من
پارت ۴:
ویو هیونجین:
همینکه رسیدیم هتل همگی پخش زمین شدیم از خستگی وستیلمونو جابه جا کردیم و هرکی رفت تو اتاق خودش . من با هان افتادم تو یه اتاق.
هان :میگم اون دوتا دختره اصلا اومدن تو هواپیما ؟
هیونجین؛اره فکر کنم منتها رفتن ته نشستن .
هان:احتمالا اقای کیم میخواد اونارو به عنوان دو تا استف جدید معرفی کنه .
هیونجین :احتمالش هست. من چه بدونم.پاشو بریم پیش بچه ها بریم پایین یچیزی بخوریم از شدت گشنگی دارم غش میکنم .
هان :بریم بریم .
ویو ا.ت :
لباسامونو پوشیدیم و رفتیم قسمت رستوران هتل اونجا یچیزیایی خوردیم . انقدر غذا خوردن بودیم که داشتیم بالا میاوردیم .
هارین :ای ای ای..... دارم میترکم .... حالم بد شد..
ا.ت:منم ... نیاز دارم یه دسر بخورم که غذامونو هضم کنه
هارین :موافقم (لبخند شیطانی)
ا.ت :هی هی هی هییییییی(خنده بلند )
انقدر یلحظه کنتلمون خارج شد و بلند خندیدیم که میز بقلی با تعجب بهمون نگاه میکرد . یذره که دقت کردم دیدم خیلی اشنان .... بلههه فهمیدم کین . نکنه ... نکنه ماباید استف استری کیدز بشیم .😮😳
ا.ت : هارینااا .. تابلو نکن میز بقلی استری کیدزن .
هارین:خب ( بیتفاوت)
ا.ت : خب و زهر مار ما باید استف اونا بشیمممم.
هارین:اوسکولی؟چه ربطی داره ؟(میپره تو گلوش) ... اب وای الان که دارم فکر میکنم ربط داره .
ا.ت :بله خانم خانما . پاشو پاشو بریم بالا ابرومون رفت اول کاری .
هارین :ای بابااا هنوز دسر نخوردیم (با ناراحتی و غر بلند شد)
💕)(دوستان ا.ت . هارین فن استری کیدز نیستن فقط اونارو درحد قیافشون و دو تا از اهنگاشون میشناسن مثل همه کره ای ها )
ویو هیونجین و اعضا :
اشتیم غذامونو میخوردیم که یهویی یه صدای خنده خوکی بلند شنیدیم . رومو برگردوندم و همون دو تا دختررو دیدم که قرار بود استف بشن .
هیونجین: اونا استفای جدیدن .
فیلیکس: اره همینان .
لینو :یذره به استف بودن نمیخورن میدونی....
هان :زیادی خوشگلن؟؟(خنده)
لینو (هان شب بیا تو اتاق باهات کار دارم )
هان :غلط کردم 🙌🙌
بنگ چان : ولی به نظر میاد دخترای باحالی باشن
هیونجین(سرفش میگیره) :بیخیال به ما چه بلند شید بریم ترکیدیم .
ویو ا.ت وهارین:
چطور بود ؟؟
پارت بعدم امشب میزارم 💕
ویو هیونجین:
همینکه رسیدیم هتل همگی پخش زمین شدیم از خستگی وستیلمونو جابه جا کردیم و هرکی رفت تو اتاق خودش . من با هان افتادم تو یه اتاق.
هان :میگم اون دوتا دختره اصلا اومدن تو هواپیما ؟
هیونجین؛اره فکر کنم منتها رفتن ته نشستن .
هان:احتمالا اقای کیم میخواد اونارو به عنوان دو تا استف جدید معرفی کنه .
هیونجین :احتمالش هست. من چه بدونم.پاشو بریم پیش بچه ها بریم پایین یچیزی بخوریم از شدت گشنگی دارم غش میکنم .
هان :بریم بریم .
ویو ا.ت :
لباسامونو پوشیدیم و رفتیم قسمت رستوران هتل اونجا یچیزیایی خوردیم . انقدر غذا خوردن بودیم که داشتیم بالا میاوردیم .
هارین :ای ای ای..... دارم میترکم .... حالم بد شد..
ا.ت:منم ... نیاز دارم یه دسر بخورم که غذامونو هضم کنه
هارین :موافقم (لبخند شیطانی)
ا.ت :هی هی هی هییییییی(خنده بلند )
انقدر یلحظه کنتلمون خارج شد و بلند خندیدیم که میز بقلی با تعجب بهمون نگاه میکرد . یذره که دقت کردم دیدم خیلی اشنان .... بلههه فهمیدم کین . نکنه ... نکنه ماباید استف استری کیدز بشیم .😮😳
ا.ت : هارینااا .. تابلو نکن میز بقلی استری کیدزن .
هارین:خب ( بیتفاوت)
ا.ت : خب و زهر مار ما باید استف اونا بشیمممم.
هارین:اوسکولی؟چه ربطی داره ؟(میپره تو گلوش) ... اب وای الان که دارم فکر میکنم ربط داره .
ا.ت :بله خانم خانما . پاشو پاشو بریم بالا ابرومون رفت اول کاری .
هارین :ای بابااا هنوز دسر نخوردیم (با ناراحتی و غر بلند شد)
💕)(دوستان ا.ت . هارین فن استری کیدز نیستن فقط اونارو درحد قیافشون و دو تا از اهنگاشون میشناسن مثل همه کره ای ها )
ویو هیونجین و اعضا :
اشتیم غذامونو میخوردیم که یهویی یه صدای خنده خوکی بلند شنیدیم . رومو برگردوندم و همون دو تا دختررو دیدم که قرار بود استف بشن .
هیونجین: اونا استفای جدیدن .
فیلیکس: اره همینان .
لینو :یذره به استف بودن نمیخورن میدونی....
هان :زیادی خوشگلن؟؟(خنده)
لینو (هان شب بیا تو اتاق باهات کار دارم )
هان :غلط کردم 🙌🙌
بنگ چان : ولی به نظر میاد دخترای باحالی باشن
هیونجین(سرفش میگیره) :بیخیال به ما چه بلند شید بریم ترکیدیم .
ویو ا.ت وهارین:
چطور بود ؟؟
پارت بعدم امشب میزارم 💕
- ۱۱۶
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط