Part

Part ³
عاکف : من نمی‌دونستم چطوری این قضیه رو به نباحت بگم اگه می‌گفتم بهش خیانت کردم دیوونه میشد من زنمو دوست دارم نمی‌خوام ناراحتش کنم
خدیجه رفت برای عاکف آب بیاره لیوانو داد به عاکف و گفت : آقا عاکف نگران نباشید من چیزی به نباحت خانم نمیگم آروم باشید اشکاتونو پاک کنید یه وقت نباحت خانم میاد میبینه
عاکف : ممنون خدیجه خانم راستی شما حقوقتون چقدره ؟
خدیجه:هر ماه ۳۰۰ لیره
عاکف: خیلی کمه از این به بعد حقوق شما ماهیانه ۱۰۰۰ لیره میشه
خدیجه: آقا عاکف نگران نباشید به نباحت خانم نمیگم نیازی نیست
عاکف: نه خدیجه خانم همین که گفتم شما برای ما این‌همه زحمت میکشید ۳۰۰ لیره خیلی کمه راستی شما دو تا بچه هم داشتید که همسن بچه های من هستن درسته
خدیجه: بله آقا عاکف یه دختر یه پسر و یه پسر بزرگتر هم دارم اما برای چی پرسیدید ؟
عاکف: می‌خوام بهتون پیشنهاد بدم که بچه ها تون از این به بعد میتونن داخل کالج آتامان درس بخونن در ضمن شوهرتون هم سر کارگر ساختمونی هست که داریم می‌سازیم و برادرش هم داخل ساختمون کار می‌کنه آقا ولی و آقا اورهان درسته؟
خدیجه: بله آقا عاکف
عاکف : آقا اورهان هم دو تا بچه داره که فک کنم اونا هم همسن بچه های شما باشن بهشون بگو اونا هم میتونن اونجا درس بخونن و اگه بخواید می‌تونین به همسر آقا اورهان هم بگید بیاد با شما کارکنه و برای اینکه خیالتون از بابت بچه ها راحت باشه پسر بزرگتر تون می‌تونه توی کافه مدرسه شروع بکار کنه
خدیجه: آقا عاکف واقعا میشه؟
عاکف:چرا که نه خدیجه خانم در ضمن به شوهرتون و برادرش هم اضافه حقوق میدم نگران نباشید
برقی توی چشمای خدیجه دیده میشد خیلی خوشحال بود و به آقا عاکف گفت : خیلی ممنونم آقا عاکف خیلی ممنون
عاکف برق چشمهای خدیجه رو دید و گفت : یالا خدیجه خانم یالا زود باشید به کارتون برسید و از فردا بچه ها میتونن بیام مدرسه امروز همه ی کار های ثبت نامشون رو انجام میدم
خدیجه بازم از عاکف تشکر کرد