مینویسم

مینویسم...
برای قلبی که شکست...
دستی که دیگر توانِ نوشتن ندارد
و ذهنی که دیگر یارای فکر کردن نداشت...
مینویسم..
از سرابی که همه ی هستی ام را به یغما بُرد
و از طوفانی که خانه آرزوهایم را
ویران ساخت...
خانه ای که خراب شد ، کاخِ آرزوهایم بود !
مینویسم...
از بغض..
از سکوت..
از هر آنچه باید بشکند
و شکسته شد ...
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
ازبغض های بی صدا شکسته...
از خفقان در گلو مانده .....
مینویسم...
از تنهایی...
از خودم....
از دلم
که جز نوشتن
چیزی آرامم نمیکند...
تنهایی بدجور با دلم اُنس گرفته...
دیدگاه ها (۱)

اســمــش چــیــســت !؟ایــن حــس ، ایــن حــال ...هــمــیــن...

دلم خوش نیست غمگینمکسی شاید نمیفهمدکسی شاید نمیداندکسی شاید ...

👌 👌 👌 😔

ما سال ها پیش شادی هایمان را گم کردیممیانِ روزمرگی هایمانمیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط