نشسته در حیاط وظرف چینی روی زانویش
نشسته در حیاط وظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرد و سنجاقی به گیسویش
قناری هایِ این اطراف را بی بال وپر کرده
صدای نازک برخوردِ چینی با النگویش
مضاعف میکند زیبایی اَش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را... آلبالویش
کسوفِ ماه رخ داده است؟ یا بالا بلایِ من
به رویِ چهره پاشیده است... از ابریشمِ مویش؟
اگر پیچِ امین الدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دورِ بازویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده یِ تلخش یکی با برقِ چاقویش
قضاوت میکند تاریخ بین خانِ ده با من
که از من شعر میماند وَ از او باغِ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم... این زخم هم رویش
اناری بر لبش گل کرد و سنجاقی به گیسویش
قناری هایِ این اطراف را بی بال وپر کرده
صدای نازک برخوردِ چینی با النگویش
مضاعف میکند زیبایی اَش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را... آلبالویش
کسوفِ ماه رخ داده است؟ یا بالا بلایِ من
به رویِ چهره پاشیده است... از ابریشمِ مویش؟
اگر پیچِ امین الدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دورِ بازویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده یِ تلخش یکی با برقِ چاقویش
قضاوت میکند تاریخ بین خانِ ده با من
که از من شعر میماند وَ از او باغِ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم... این زخم هم رویش
۳.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.